عنوان خبر:تسویه حساب طلا با مس
جمعه 7 خرداد 1389 - 20:08:37


روزگاری در دوران حاکمیت دولت اصلاحات بر کشور، سید محمد خاتمی در اظهارنظری عجیب، سینمای ایران را سینمایی نجیب خواند.

این تعبیر رئیس جمهور وقت، البته با آنچه که در سینمایی که بعدها «سینمای اصلاحات» نامیده شد، در تناقض بود؛ چرا که رویکردهای فرهنگی دولت وی، سینمایی را بر جامعه متدین ایرانی تحمیل کرد که با متن زندگی، تمایلات و علاقه‌مندی‌ها، آرمان‌ها و آرزوها، هدف و غایت، ارزش‌ها و بینش‌های مردمان این مرز و بوم نسبتی نداشت.




ترویج بی‌بند و باری، اباحه‌گری، آسودگی غربی، عیش آمریکایی و تمسخر باورها و اعتقادات دینی و جهات فکری و فرهنگی مردم جامعه انقلاب اسلامی و به ویژه اصرار بر زیر پا گذاشتن حریم‌ها و بازتعریف روابط اجتماعی افراد بر حسب آموزه‌های لیبرالی، شاه بیت سینمایی است که وزرایی چونان عطاء اله مهاجرانی و احمد مسجد جامعی آن را هدایت، برنامه‌ریزی و کارگردانی کردند.

باور فرهنگ سازان دولت اصلاحات این بود که این سینما، بازتاب تغییر جامعه ایرانی است، جامعه‌ای که به سرعت در حال توسعه است و شیوه و منش زندگی شهری نوینی می‌طلبد که الزاماً با آنچه تاکنون در شهرهای ایران گذشته است، اولاً نمی‌تواند و ثانیاً نباید همخوانی داشته باشد. مسئولین پاسخگویِ فرهنگِ جمهوری اسلامی ایران، اعتراض مردم و مخالفت حوزه‌ با این سینما را با نشان دادن نمادهای تغییر جامعه که از نگاه آنان همانا تنها و تنها آمار فروش فیلم‌ها بود، پاسخ می‌دادند.

اندیشه‌ای که سینما را مؤثر از جامعه می‌دانست، تأثیر سینما را بر جامعه نمی‌دید یا نمی‌خواست ببیند. شاید هم می‌دید و می‌طلبید.

با این همه، و با تمام جهت‌گیری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها در تأیید و تشویق سینمای گیشه‌ای، حجت، گواه و استدلال مدیران برای اختصاص بودجه دولتی به سینمای خصوصی، حمایت از سوژه‌ها و موضوعات اصلاح‌طلبانه، تأیید سبک و نوع پوشش بازیگران، تبلیغ و تشویق محتواهای ضددینی فیلم‌ها و ساده‌انگاری تأثیرات مخرب این سینما بر فکر و اندیشه و منش جامعه، فقط حمایت از سینمای خصوصی بود.

اما خود سینماگران و تهیه کنندگان مدعی بودند که در عمل خصوصی سازی اتفاق نمی‌افتد و خواه یا ناخواه برخی اندیشه‌های خاص پشتیبانی می‌شوند.

اگرچه در این میان نمی‌توان ساخت آثار ارزشمند و والای سینمای ایرانی را نادیده گرفت، اما غرض این است که محوریت، اولویت و اصالت با اندیشه‌ها و دیدگاه‌هایی بود که با ایمان دینی و ارزش‌های اسلامی زاویه داشت.

این روزها، فیلم «طلا و مس» آخرین و متفاوت‌ترین ساخته همایون اسعدی روی پرده سینماهاست. «طلا و مس» پس از اکران در جشنواره فیلم فجر و اختصاص حمایت‌ها و تأییدات منتقدین حتی مورد تحسین نهادهای دینی قرار گرفت.

داستان ساده زندگی طلبه شهرستانی جوانی که به شور و هوای بهره‌مندی از نفس و درس استاد اخلاقی به نام حاج رحیم، تهران‌نشینی اختیار می‌کند. تهران نشینی البته فراز و فرودهایی دارد؛ اما زندگی آرام و بی‌دردسر این طلبه زمانی دچار تغییراتی ناخواسته و تلخ می‌گردد که همسر شهرستانی فداکار و مهربان و بی‌ریا و متواضع او دچار بیماری ام.اس می‌شود.

ناآشنایی طلبه با این مشکل حاد هم‌زمان با ورود او به تهران، غریب بودن تنهایی او، بی‌مادری فرزندان معصوم او، نگرانی و اضطراب همسر جوان او برای بازگشت به خانه و ادای تکلیف مادری و همسری، تصادم‌ها و تقارن‌هایی پدید می‌آورد که باید تصریح کرد حقاً در سینمای ایران نظیر نداشته است. البته که فیلم، ایراداتی دارد؛ از جمله نمادسازی کارگردان برای بیان برخی احساسات و تفکرات بسیار مستقیم، صریح و غیر هنرمندانه است؛ اما روایت ساده و بی‌غرض زندگی این خانواده آنقدر زیبا در آمده است که تماشاگر در می‌یابد یک بار دیدن «طلا و مس» کافی نیست.

«طلا و مس» داستان اخلاق است، داستان بندگی است.

طلبه برای کسب علم عشق از استادی به نام حاج رحیم راهی حوزه و کتابخانه می‌شود، اما به تعبیر حاج رحیم در سکانس نهایی فیلم، علم عشق در دفتر نباشد.

می‌توان در متن زندگی حضور داشت و حتی کار و کاسبی کرد و اخلاق هم داشت. بنده خوب خدا هم بود.

ظرايف روابط اجتماعی درون فیلم هم در خور توجه است؛ از جمله برخورد طلبه با پرستار نامحرم یا با همسایه مزاحم.

اما از همه مهم‌تر و اساسی‌تر، «طلا و مس» داستان عشق است، داستان خانواده است.

«طلا و مس» نشان می‌دهد زهراسادات و سید رضا -با بازی منحصر به فرد و باورپذیر نگار جواهریان و بهروز شعیبی- چگونه برای حفظ خانواده کوچک‌شان می‌جنگند، با انواع سختی‌ها و دشواری‌ها همچون بیماری همسر، نگهداری فرزندان، فقر و البته تربیت دست و پنجه نرم می‌کنند و در نهایت، تنها و تنها به دلیل سازش و فداکاری هر دو، زندگی غم‌بارشان را به شادمانی حقیقی ابتدای فیلم بازمی‌گردانند.

این چنین عشقی با آن سوز و گداز مؤمنانه در سینمای ایران بی‌نظیر است.

سال‌هاست تماشاگر در سالن‌های تاریک سینما دارد عشق‌های خیابانی، دروغین، غیر شرعی و غیر اخلاقی می‌بیند.

«طلا و مس» اگر تقدیری هم نمی‌شد، اگر هم سیمرغ نمی‌گرفت؛ با تصویر این عشق، حتی با همین کیفیتی که کامل و بی‌ایراد نیست، در تاریخ سینمای ایران جاودانه می‌شد.

«طلا و مس» تفکیک عشق آسمانی و عشق زمینی را بر هم می‌زند و یک عشق معرفی می‌کند: عشق حقیقی؛ که در صحنه‌ای با اشک ریختن سید رضا سر سجاده تجلی می‌یابد و در صحنه‌ای با پاک کردن اشک زهرا سادات.
و زهرا سادات؛ اگر نگوییم این فیلم را و این داستان را و این زندگی را به تنهایی پیش ببرد و مادری و همسری را درخشنده و فروزان ترسیم ‌کند؛ به یقین توانسته است خوشبختی یک زن ایرانی را با همه دشواری‌ها اثبات کند. در نقطه مقابل، نقش پرستار فرهیخته بیمارستان با تیپ امروزی است که در ابتدا حتی زهراسادات را و زندگی او را و عشق او را تمسخر می‌کند، و معتقد است سید رضا به او جفا کرده است. اما در سکانس دیدار او از خانه محقر سید رضا و زهرا سادات، اعتراف می‌کند که زهرا سادات از او خوشبخت‌تر است. خود او در زندگی خانوادگی‌اش دچار مشکل است و می‌خواهد طلاق بگیرد؛ چرا که «چیزهای کوچک» مورد اشاره زهرا سادات برای حفظ خانواده را نمی‌بیند و نمی‌تواند با این شرایط بسازد.

بر خلاف شخصیت کم نظیر زهرا سادات، نمونه شخصیت پرستار در سینمای ایران به وفور دیده می‌شود، از جمله در فیلم‌های تهمینه میلانی، و به ویژه در آخرین ساخته او یعنی «تسویه حساب». زنانی که از ناحیه مردان مورد ظلم و ستم قرار گرفته‌اند، زنانی که مجردی زندگی می‌کنند، تعلقات محدودی دارند، به دنبال احقاق حق خویش‌اند، علیه جامعه طغیان می‌کنند، ناراضی‌اند و مهم‌تر اینکه زنانی که مردند!

زن خوب و ایده‌آل فیلم‌های میلانی، مادر نیست! کجا سراغ دارید میلانی فیلم ساخته باشد و نقش اول زن فیلم او مادر باشد؟

مرد خوب و ایده‌آل فیلم‌های میلانی، عاشق نیست! کجا سراغ دارید میلانی فیلم ساخته باشد و نقش اول مرد فیلم او خائن نباشد؟

در سینمای میلانی، مادری، دون شأن زن است، و وقتی همه مردها خائن، نامرد و هوسبازند، جایی برای فداکاری و هم‌زیستی و همراهی و مهم‌تر از همه همسری نمی‌ماند!

«تسویه حساب» داستان انتقام است و «طلا و مس» داستان فداکاری.

«تسویه حساب» داستان تنفر است؛ و «طلا و مس» داستان عشق.

و اصلاً میلانی بلد نیست داستان عشق بسازد، عشق از نظر او توهم است، دروغ است.

اما باید از میلانی پرسید کدام زن ایرانی‌تر است؛ زهرا سادات طلا و مس یا لیلای تسویه حساب؟

کدام‌یک خوشبت‌ترند؟

میلانی، از برجسته‌ترین سینماگران اصلاحات است، همچنان هم دنبال اصلاحات است، اصلاحات رابطه زن و شوهر خانواده ایرانی. اسعدیان هم فیلم گیشه‌ای ساخته است، اما او در «طلا و مس» دنبال گیشه نیست و می‌کوشد حقیقتی را بیان کند، اما در عین حال، انتقاداتی هم به رابطه زن و شوهر در همین خانواده روحانی اشاره می‌کند.

«طلا و مس» واقعی است و سینمای مردم است.

«تسویه حساب» دروغ است و سینمای فمینیستی ضداخلاقی مهاجرانی‌زده‌ای است که ره به جایی نمی‌برد، فیلمی است در حد عقده‌گشایی‌های فکری یک کارگردان که برای زیر 18 ساله‌های جامعه ایران توصیه نمی‌شود.

امروز هدایت و تدبیر سینما در دست دولتی است که می‌خواهد عدالت را حتی به سینما بازگرداند. بازگشت عدالت به سینما یعنی تلاش برای تحقق سینمایی که دروغ نمی‌گوید، از مردم و برای مردم، از دین و برای دین، از اخلاق و برای اخلاق، از عشق و برای عشق، از اسلام و برای اسلام فیلم می‌سازد.

این سینما باید با اندیشه و فکر مسی غرب تسویه حساب کند و اندیشه و فکر طلایی اسلام را تصویر کند.

منبع : رجانيوز




این خبر از طرف پایگاه خبری گلستان نیوز
( http://www.golestannews.ir/news-161.html )