عنوان خبر:خون طفلان کرد دامان بارزانی‌ها را می‌گیرد
دوشنبه 9 اسفند 1389 - 22:02:34


بولتن نیوز: هر نظامی که از مردمش دور شود و بجای رهنمود گرفتن از ارزشهای اعتقادی کشورش از بیگانگانی که دشمنیشان با آزادیخواهان جهان شهره عام و خاص است رهنمود بگیرد و بجای اینکه خدا را و انسان و انسانیت را محور مبارزات خویش قرار دهد و بجای پند گرفتن از گذشته تلخ مستکبران که بواسطه ظلمشان سرنگون شدند راه آنها را بپیماید مستحق سرنگونی و نابودیست، تا باشد که در هر نقطه ای از این کره خاکی انسانهای موحد و پاک زمام حکومتها را در دست گیرند.



دو روشنفکر برجسته و مشهور کردستان عراق " ئاراس فتاح و مریوان وریا قانع " نامه ای را در سایت های اینترنتی درباره اوضاع نا آرام کردستان عراق منتشر کرده اند. قبل از انتشار بخش هایی از نامه شاعرانه و زیبای این دو روشنفکر دوستدار ایران و ایرانی، لازم به ذکر است که مریوان وریا قانع نوه قانع مریوانی ، شاعر متفکرو نامی معاصر کردستان ایران است. ذوق شاعری و ادبی و قدرت اندیشه و بیان قانع موجب دردسرهایی برایش شد.  قانع به فارسی و کردی شعرمی سرود و بیشتر اشعارش در شکایت از اوضاع روزگار و انتقاد از وضع نابسامان محیط زندگی او است که همواره با آوارگی و رنج و حرمان در نبرد بود اما عزت نفس او، مانع مداحی قدرت مسلط زمانه – دوران پهلوی – شد " آلاله های مریوان، باغچه کردستان، چهار باغ پنجوین، کوه های اورامان، دشت گرمیان " مهم ترین آثار اوست که همگی به زبان کردی سورانی میباشند و از اشعار فارسی وی از زمانی که ساواک، ممنوع الانتشار کرد، هنوز هم چاپ نشده است. قانع در سال ۱۳۴۲ با پسرش (وریا) در زندان قصرتهران و هر کدام در یک سلول جداگانه محبوس بوده اند و ساواک از وی خواست که با شعری به مداحی شاه بپردازد و آزاد شود، او هم شعری را سرود و خارج شد، چند ساعت بعد ساواک متوجه شد که جز استهزا و ریشخند به قدرت استبداد و مطلقه، چیزی ننوشته و فقط به زبان استعاره و مجاز سخن گفته، او را تحت تعقیب قرار دادند اما او خود را به مرز کردستان رسانیده بود.قانع به سال ۱۳۸۵ ه ق در پنجوین – کردستان عراق – درگذشت و اکنون نویسنده این متن ، مریوان - فرزند وریا و نوه قانع- خود دکتری علوم سیاسی از دانشگاه هلند دارد « پسری که دارد نشان از پدر».

دوباره ترور سیاسی در این سرزمین نمودی دیگر یافته است، این جنایت که پارتی در سلیمانیه انجام داد، دوران دگری از تاوان سیاسی است ، رویارویی خونین با مردمان جامعه کردستان با زبان ترور و گلوله... البته سالهاست که قدرت مداران این اقلیم، نه تنها ثروت و سامان و ملک و دارایی، بلکه همه انسان ها را نیز ملک شخصی خود می دانند و تصورشان بر این است که غیر از کوه و بیابان و رود و جاده و پل؛ مسئول مرگ و زیستن انسان های این دیار نیز هستند! و ابایی از کشتن و خون خلق به ناحق ریختن ندارند ، انهم مردمانی که برای صاحب حق آزادی و زیستن آزاد و کناره جستن از قدرت، مشت گره کرده اند و هوار می زنند... اما ترور، گویی تنها شیوه حکمرانی است! این قدرت مسلط ، انگار دیگر نیازی به اصلاحات نمی بیند، باوری به تغییر و اصلاحات هم ندارد، چون عقلانیت و اندیشه ای ندارد که در میانش باوری و یقینی بتوان یافت، برهوتی است از مرگ انگار ، نگاه این قدرت مداران مسلط بر اقلیم، حکمرانی مادام العمر و رهبری مطلقه است و تبارگماری و فرزند را جانشین کردن و حتی حاضر به شنیدن اشتباه و خطا هم نیستند، نه می پذیرند نه شهامت پذیرش  دارند و نه اخلاق عذرخواستن و شرمساری اما تاریخ هم نمی دانند که رسوای آن اند...

مخالفان و دگر اندیشان، سکوی مدنیت و تمدن است ، آئینه و ترازویی است که قدرت مسلط را هشدار می دهد، فضای بشر مدرن امروز و عقل مدرن و انسان جدید در عصر حاضر، گفتگو و مسالمت می سازد و سیاست و تعامل بشر مدرن امروز هم شنیدن هر صدایی است حتی مخالف، که انتقاد ناراضی ها را بشنود ، بدور از هر کینه و عقده و تندرویی و تکفیر و توهین و... اما قدرت مداران مسلط زمانه امروز کردستان عراق، دو صفت منفور دارند : گوش ندادن و ندانستن و حتی نخواستن برای فهمیدن و دانستن !

در خاورمیانه و تاریخ معاصر ما، چه بسیارانند کسانی که روی کرسی قدرت تکیه زده اند و گوش شان کر و چشم شان کور و هنرپیشه نمایش فریب خلق، نمایشی که در پرده اول با افراد و احزاب مختلف می نشینند و حرف می زنند و بیانیه می دهند و به قانون ارجاع می دارند و هیات نظارت می گذارند و ... اما تو گویی برای فریب افکار مردمان ساده دل و زود باور کردستان است و کردهای نجیب و سر به زیر ، وگرنه حرفی را نمی شنوند و باوری به شنیدن ندارند و معضل را یا به اجنبی و همسایه و .. حواله می کنند و یا همه چیز را سانسور، تا شاید آسایشی یایند اما نمی دانند دوران سانسور و بستن همه درها، آنهم بنا به میل قدرت ، سپری شده است و امروزه دیگر دورانی دیگر است..

آنچه در سلیمانیه در 17/2/2011 رخ داد ، در رسانه های محلی و تلویزیون و رادیو سانسور شد، اما مردمان اربیل که به کنار، به گوش هر که در عالم رسید این آواز مرگ و همگان خواندند و شنیدند و دانستند و... دوران بستن فکر آدمیان، به سر آمده است و مردمان هشیارانند...

این تجربه سیاسی کردستان، نشانگر آن است که برای افکار خلق و زبان مردم و کوی و برزن، که چه می گویند و چه می خواهند، حاکم ناشنوا و نابینا، اهمیتی ندارد، آنچه مانده است جمع کردن سخن مخبران و فالگوش هاست که چه کنند تا خلق را بهتر در مشت و انقیاد و یوغ نگه دارند و فاصله قدرت مسلط از مردم، شاید به اندازه فاصله لوله تفنگ تا سینه خلق است که هر دم به رایگان، سینه شان را می شکافند و مردمان شده اند صیدی بی پناه و ناتوان و حاکم شده است شکارچی بی وجدان و سنگدل...

ریژوان، طفل معصومی که در خون خود غلطید و با گلوله بارزانی، در روی سنگفرش خیابان زادگاهش جان به جان آفرین تسلیم کرد، نمونه است که کودکان و نوجوانان و نوباوگان ناامید و هراسیده این دیار، قدرت مسلط صدایشان را نمی شنود که این آینده سازان ملت ، چه می خواهند جز یک مشت آزادی ؟...تنها فرمان شلیک را می داند که هر کودکی زبان کودکی اش را گشود و هر انسانی آزادی را مطالبه کرد، خون گرمش را بر روی سنگفرش خیابان بریزند ! این است مزد جوان در حال رشد و صاحب اندیشه و تفکر و دوستدار آزادی در برابر رهبر عشیره ای که بویی از انسانیت و عقلانیت و تمدن  و رشد و ریستن آزاد را نمی شناسد و برای این حزب کاردستی ساواک ایرانی و روس ها، فرق کشنده و کشته شونده، تنها در این است که کشته شونده از او دیگر خواسته ای را مطالبه نمی کند ! و این نهایت درک سیاسی این حاکم است... که فراتر از قانون و عرف و حقوق عمل کند، اگر ذره ای از مصالحش به مخاطره بیفتد و مشروعیت به هر کار مافیایی می دهد و این تصور را ساخته و پرداخته کرده است که قدرت مداران حزب و حاکم مسلط بر اقلیم، نه فقط خطا نمی کند و معصوم است بلکه مقدس است و شایسته کرنش و تعظیم و تمجید و تعریف...

در برابر چند جوان پیرو راه آزادی و اراده رشد و امیدوار به آینده، به جای زبان گفتگو و زندگی، زبان گلوله و مرگ را می گشاید ، چون زبانی دیگر نمی داند... و این حزب امروزه دایناسوری خطرناک و خون آشام شده است که تنها به زبان مردن و کشتن سخن می راند و واژه زندگی و آزادی در قاموس او نیست!...حزب مسلط بیانیه پشت بیانیه می دهد، اما مخاطب کیست ؟ حکومت مربوط به کیست ؟ پارتی دمکرات کردستان یا اتحادیه میهنی کردستان ؟ کجاست ؟ سلیمانیه یا اربیل ؟ ....یعنی خود از خود می خواهید که دنبال حقیقت باشید ؟ ( مصداق بارز : خود گویی و خود خندی، عجب مرد هنرمندی)...حاکم مستبد، معنی حقیقت را جز خود،چه می داند ؟ جز قصابی راه انداختن و جوانان سلیمانیه را سلاخی کردن ؟

در کدام کشور و جایی از این کره خاکی ، این گونه به قتل اندیشه باورمندان به آزادی، بازی می شود ؟ چه کسی فتنه کرد ، صدای چند جوان معصوم که آوازشان آزادی بود و یا آنکه انگشت بر ماشه چکانید ؟  کدام یک، نشان زیستن جامعه پویاست، مرگ یک جوان یا آواز او ؟ چه موجب نگرانی است، ترور و کشتن تا انتقاد و زبان به اعتراض گشودن ؟ چه کسی ناراحت شده است، جز حاکم زبون و قدرتمدار مسلط زمانه ؟  رهبری که به زور فشنگ و گلوله و خون، می خواهد بر آن کرسی باقی بماند و مشروعیت و صلاحیت این تاج و تخت هم کسی نمی داند از کجا آورده است ؟

و آنگاه امروز دیوانه و هار، مهار گسیخته و می خواهد یکی را در میانه رسوا کند، یا کشوری همسایه را، یا رقیبی دیگر را... اما جنون قدرت، آخرش نابودی است...

 

رجانيوز




این خبر از طرف پایگاه خبری گلستان نیوز
( http://www.golestannews.ir/news-2293.html )