عنوان خبر:حوالي اتوبان؛ وقتی تبلیغ اخلاق به ضد خود اخلاق تبدیل می شود
دوشنبه 23 اسفند 1389 - 22:47:54


امير ابيلي : جشنواره فیلم فجر و طولانی شدن حواشی و حرف و حدیث‌ها در مورد آن تا هفته‌ها پس از پایان جشنواره، تنها یکی از پیامدهایش دیده نشدن فیلم‌های در حال اکران آن‌طور که باید و شاید بود. فیلم‌هایی که اتفاقا حرف‌های زیادی برای گفتن دارند و اگر در این برهه از سال به روی پرده نمی‌رفتند، قطعا بیش از این درباره‌شان صحبت می‌شد. "حوالی اتوبان" هم یکی از همین فیلم‌هاست.



"حوالی اتوبان" فیلمی اخلاقی و به شدت نصیحت‌گونه است، این را از آثار قبلی نویسنده‌اش هم می‌توان به راحتی سراغ گرفت. سعید نعمت‌اله نویسنده‌ی توانمندی است که سریال‌های پرمخاطب "رستگاران"، "زیرهشت" و "جراحت" را برای تلویزیون نوشته و سبک خاص خود را در فیلم‌نامه‌نویسی و داستان‌پردازی دارد؛ مانند استفاده از دیالوگ‌های آهنگین و پرطمطراق یا استفاده از داستان‌ها و اتفاق‌هاي به شدت تلخ و گزنده و همچنین درونمایه‌ی اخلاقی آثارش. "حوالی اتوبان" هم طبعا از این قاعده مستثنی نیست، اما در اینجا همین اخلاقیات و ارزش‌های مورد نظر نویسنده و کارگردان است که به پاشنه آشیل اثر تبدیل شده و "حوالی اتوبان" را با تمام شایستگی‌های فرمی و تکنیکی‌اش به اثری قابل نقد در حوزه‌ی محتوا تبدیل کرده.
نگاهی به داستان فیلم داشته باشیم تا قضیه روشن‌تر شود: فیلم داستان سیما و پاشا، زن و شوهر جوانی از طبقه‌ی متوسط- با بازی شهاب حسینی و نورا هاشمی- است که زندگی‌شان با ورود اتفاقی پردیس، دوست قدیمی زن دچار مشکلاتی می‌شود. در طول فیلم متوجه می‌شویم که پردیس (دوست زن) زنی خیابانی است که از راه تن‌فروشی زندگی می‌گذراند و اتفاقا رازهای زیادی از سیما می‌داند که می‌تواند زندگی وی را به خطر بیندازد. سیما هم که از برملا شدن رازهایش پیش شوهرش هراس دارد، پردیس را به پلیس لو می‌دهد و باعث به زندان افتادن وی ‌می‌شود. با آزاد شدن پردیس، وی که اتفاقا در ابتدای فیلم قصد نابودی زندگی دوست سابقش را نداشته، به‌خاطر همین خیانت سیما، فیلم رابطه‌ی نامشروع سیما با مردی پولدار در قبل از ازدواج را به پاشا (شوهر زن) می‌دهد. سیما که به علت برملا شدن رازش، توسط پاشا از خانه بیرون رانده شده به ناچار به منزل خانواده‌ی فقیرش که زمانی برای پولدار شدن از آنجا فرار کرده، نزد خواهر و مادر بيمارش برمی‌گردد.
ظاهر قصه که مشکلی ندارد؛ اتفاقا داستان، همان داستان گل‌درشت و تکراری قدیمی است. دختری فراری که بعد از چند سال مستاصل و افسرده ناچار به بازگشت به خانه می‌شود. اما از همین قصه‌ی تکراری بر حسب شخصیت‌پردازی‌های مختلف، می‌توان برداشت‌ها و نتیجه‌گیری‌های مختلف و گاهي متناقض را به بیننده القا کرد.
پردیس، زنی که موجب نابودی زندگی زن و شوهر می‌شود، اتفاقا شخصیتی است که حس ترحم و همذات‌پنداری تماشاگر را بسیار جلب می‌کند. در مقابل، دختر او که تنها عضو خانواده‌اش است و در کنار مادربزرگش زندگی می‌کند، احساس مسئولیت می‌کند و برایش پول می‌فرستد و از سر اجبار و فقر است که به تن‌فروشی افتاده. سیما را زمانی که تازه از خانه فرار کرده، نزد خود آورده و با قبول کردن سرپرستی‌اش سعی کرده که او نیز به سرنوشت مشابه خودش مبتلا نشود.
سیما نیز دختری از خانواده‌ای فقیر است که حالا بعد از چند سال به زنی از طبقه‌ی متوسط و مرفه تبدیل شده است. ولی چیزی که باعث طرد شدن وی از طرف همسرش و بازگشت اجباری‌اش به خانه‌ی سابقش می‌شود، چیست؟ احتمالا این طرد شدن باید نتیجه‌ی روابط نامشروع و سعی در اخاذی از مردان پولدار باشد ولی آن‌طور که در فیلم تصویر می‌شود، سیما نتیجه‌ی آدم‌فروشی‌اش و لو دادن دوستش را می‌بیند، نه زندگی پرگناه سابقش را. اتفاقا فرارش از خانه جواب داده و حالا وی زنی متعلق به طبقه‌ی متوسط است و اگر نبود آدم فروشی‌اش، خللی به زندگی‌اش وارد نمی‌شد. به معنای بهتر  در "حوالی اتوبان" هرزگی و تن‌فروشی نه‌تنها امری مذموم و نکوهیده نیست، بلکه عملی از سر اجبار و فقر است و عاملی برای ایجاد حس ترحم و همذات‌پنداری در بیننده.
شخصیت مهم دیگر فیلم که اتفاقا نقشی در پیشبرد داستان ندارد ولی در تحلیل محتوایی فیلم باید توجه خاصي به آن شود، خواهر سیماست. این شخصیت از این منظر بسیار با اهمیت است که نقطه‌ی مقابل سیماست. دختری با شرایط مشابه سیما که ماندن در خانه را به فرار ترجیح داده و تن به هرزگی نداده. طبعا تمام پیام داستان باید از مقایسه‌ی این دو شخصیت و تصمیم‌های متفاوت‌شان به بیننده انتقال یابد، ولی شخصیتی که از این خواهر و خانه‌ی قدیمی‌شان به تصویر کشیده می‌شود، چیست؟ مادر بیمار و شرایطی به شدت مصیبت‌بار و در کمال تعجب خواهری سیگاری، که این‌طور به نظر می‌رسد تمام سعی نویسنده و کارگردان این بوده که برعکس دو زن قبلی، این خواهر حس همذات‌پنداری تماشاگر را برنیانگیزد و حق را به او ندهد.
واقعا چند درصد دختران فقیر جنوب تهران که اتفاقا فقر و پرستاری از مادر بیمار را به فرار و هرزگی ترجیح می‌دهند، سیگاری هستند؟ این تعمد در ارائه تصویری غیر واقعی از خواهر به چه دلیلی است؟ بالاخره بیننده باید بین این دو روش زندگی و تصمیم دو خواهر حق را به کدام بدهد؟ خواهری که فرار کرده و یا خواهری که مانده؟ این یعنی آن کسی هم که ماندن را به فرار ترجیح داده، سرنوشت مشابهی دارد و حق را کاملا نمی‌شود به یک طرف قصه داد؟ این یعنی نسبی‌گرایی؟ در فیلم اخلاقی‌مان چه چیزی را داریم تبلیغ می‌کنیم؟ به قول سید مرتضی آوینی: "جامعه‌ی روشنفکری اصولا غرب‌گراست و با تفکر غرب‌زده می‌اندیشد و حتی اگر روی به دینداری بیاورد، به شدت در معرض التقاط قرار دارد."



این خبر از طرف پایگاه خبری گلستان نیوز
( http://www.golestannews.ir/news-2800.html )