عنوان خبر:…و به «حاج بخشی» گفتیم؛ مجلس، جای شما نیست ای عزیز!
جمعه 16 دي 1390 - 01:57:39


یه عده پز می دن؛ ما با امام عکس داریم، یه عده پز می دن؛ ما با «آقا» عکس داریم… یه عده هم بگذار پز بدن که با سعید قاسمی و حسین یکتا و سایت فاش نیوز و مادر شهیدان یزدان خواه و مادر شیرودی و بابای شهید شادفر و حمید داوودآبادی و مرتضی شادکام و حسین بهزاد و بسیجی های همین دوره زمونه… با باباشون عکس دارن! ماها از دریچه بچه های جنگ، زیاد با «خمینی و خامنه ای» عکس داریم. ما با حاج بخشی عکس داریم؛ «ماشاء الله حزب الله».



به گزارش پیام گلستان به نقل از وبلاگ  حاج بخشی جبهه ها علمدار حزب الله ، همین الان رفت از خانه مان «امین». بی حال بود. آنقدر خسته و کوفته و بی رمق و بی جون که شام را نیمه کاره ول کرد. آمده بود درددل کنیم و مرور خاطرات همان روز قشنگ آفتابی که ۲ تایی رفته بودیم تا با حاج بخشی و همرزمش و دختر محترمه اش… اسلحه و لندکروز و سربند و جبهه و جنگ و پلاک بشینیم به گفت و گو. دارم لعنت می کنم خودم را که چرا مصاحبه را پیاده نکردم و چرا تنظیمش نکردم و چرا آماده نکردمش برای چاپ. امین گفت؛ کاستش را که داری؟ گفتم؛ آره، اما الان دیگه؟! که پز بدهیم گفت و گوی منتشر نشده با حاج بخشی! عکس منتشر نشده از حاج بخشی! حرفهای جدید حاج بخشی!… بی مرامی های جدید ما! بی معرفتی های جدید ما! نالوطی گری های منتشر نشده از ما! جدیدترین ورژن نامهربانی!… بابا جون! ما از رسانه ملی هم بدتریم؛ منتهی کسی نیست، بی معرفتی های ما رو  نقد کنه!! می فهمی؟!

آره دیگه! اون زمان که دوم خردادی ها داشتن توی روزنامه هاشون، می توپیدن به حاج بخشی، خیلی از ما حاضر نشدیم خودمون رو خرج حاجی کنیم! صرف نداشت! تازه! شده بودیم منتقد یه سری از کاراش! واضح تر بگم؟!

حالا چه لزومی داره همه جا با اسلحه بیاد؟!

و همه جا با سربند؟!

و همه جا با شعار «ماشاء الله حزب الله»؟!

و همه جا با پوتین؟!

و همه جا با لباس پلنگی؟!

و همه جا!!

و همه راهپیمایی ها، بیاره اون لندکروز کربلای پنجش رو؟! ماشین درب و داغونش رو؟!

گاهی هم البته خودش بهوونه می داد دستمون و به سرش می زد که نماینده مجلس بشه! همچین فوری تکون می خورد شاخکهای بصیرت مون که!… که؛

- حاجی! مجلس، جای شما نیستش که قربونت برم! این یکی رو بی خیال!

بصیرت این رو داشتیم که به حاج بخشی، یاد بدیم خیلی چیزها رو، اما در عین حال به علی مطهری رای می دادیم که بره مجلس!! فقط چون کت شلوار تنش بود و بلد بود جلوی آقای هاشمی، تا کمر خم شه! فقط چون احمد توکلی، کت شلوار تنش بود و بلد بود نامه بنویسه به آقای هاشمی که شما کجا؟! آقازاده هاتون کجا؟! شما خرج خودت رو از بچه هات جدا کن، ما هم فتیله رو می کشیم پایین و آشتی آشتی، با هم می ریم تو کشتی!! تازه! «آقا» هم گفته؛ جذب حداکثری!!

نه که کربلای پنج نبودیم ها! حتی اون وقتی که پدر خوب بچه های جنگ رو هم داشتن روزنامه های زنجیره ای علنا مسخره می کردن و رسما بهش فحش و ناسزا می دادن، توی صحنه نبودیم! نبودیم دیگه!

ای بابا! منم معتقدم که مجلس، جای امثال حاج بخشی نیست. مجلس جای اون نماینده ایه که اگه شعور داشته باشه، باید وقت زنده بودن حاج بخشی و حاج بخشی ها ازشون دفاع کنه، نه حالا! مجلس دقیقا جای علی مطهریه! جای وکلای ساده زیست! نماینده های خیلی ساده زیست! می دونی رفیق! به حقوق نماینده ها اصلا نمی خوره که به هیچ کدومشون بگیم ساده زیست! از اصولگرا گرفته تا اصلاح طلب! همه شون رو می گم! همه شون! مردم می خندن بهمون! مادران شهدا به ویژه!! گاهی که از این شعرها خودمم می گم و از این شعارها خودمم می دم، اول خودم به خودم می خندم! بعد بابام بهم اخم می کنه که؛ حرف حق رو بنویس! از چی می ترسی پسر؟! می ترسی حرف حق رو بزنی، پس غلط می کنی از من و خون من و اسم من، مایه می ذاری!… پس برو اول، فامیلی ات رو عوض کن، بعدم، اسمی رو که من واست انتخاب کردم!… مرد باش پسر!

می دونی چیه؟! ساده زیست، حاج بخشی بود که وضعش به نوبه خودش بد نبود، اما با خرج خودش می رفت جبهه و با خرج خودش بچه هاش رو کفن و دفن می کرد! مال خودش توی جیبش بود، نه بیت المال.

گاهی ما جوک تعریف می کنیم برای همدیگه! یه نماینده ساده زیست که حقوقش ماهی چند میلیون تومنه؟! که خونه اش چند می ارزه؟! که از چند جا حقوق می گیره؟! که پسرش؟! که دخترش؟!

دیدین این کارت دعوت مراسم ختم اموات حضرات رو؟! لاکردار، همه شون با همه شون فامیلن!! اما فامیلای ساده زیست! یه هزارفامیل، منتهی از نوع اسلامی اش که جریان انحرافی با سران فتنه لولیده، جفتشون با آقایون ساده زیست!! جالب اینکه همه شون هم با همه شون دعوا دارن!! و فقط توی یه جا با هم آشتی ان! توی صف حقوق!! و صف مزایا!! و صف کوفت!! و صف زهرمار!! و البته، توی مساجد بورس ختم!

الان اما دارم به این فکر می کنم که گیرم حاج بخشی می رفت مجلس؛ چی می شد مثلا؟! نه خداییش! چی می شد مثلا؟! خیلی مثلا بدتر می شد از فلانی و بهمانی و فلانی ها و بهمانی ها؟! نه دیگه، جواب منو بده!

***

همین الان نشسته ام و دارم گوش می دهم به حرف های پدر خوب جبهه ها. گفت و گویی مال ۲ سال پیش. شاید کمتر. صدای حاج بخشی، پیچیده توی گوشم، توی چشمم، توی قلبم، توی اشکم… نگاهم به عکس های آن روز است و صدایم دورتر از صدای حاج بخشی، داره شنیده می شه… امین داره از حاجی می پرسه؛ چند وقت جبهه بودی؟! من می گم؛ بگو چند وقت جبهه نبودی!!… و حاج بخشی داره می خنده و خنده هاش داره گرم می کنه مصاحبه رو. مثل همین الان که داره گرم می کنه بساط آن سوی هستی رو با چی؟! با «ماشاء الله حزب الله»… چه حلال زاده! همین الان نمی دونم وسط کدوم سئوالمه که داره می گه؛ «ماشاء الله حزب الله».

*** *** ***

یه عده پز می دن؛ ما با امام عکس داریم، یه عده پز می دن؛ ما با «آقا» عکس داریم… یه عده هم بگذار پز بدن که با سعید قاسمی و حسین یکتا و سایت فاش نیوز و مادر شهیدان یزدان خواه و مادر شیرودی و بابای شهید شادفر و حمید داوودآبادی و مرتضی شادکام و حسین بهزاد و بسیجی های همین دوره زمونه… با باباشون عکس دارن! ماها از دریچه بچه های جنگ، زیاد با «خمینی و خامنه ای» عکس داریم. ما با حاج بخشی عکس داریم؛ «ماشاء الله حزب الله».




این خبر از طرف پایگاه خبری گلستان نیوز
( http://www.golestannews.ir/news-3922.html )