به بعضي رفقا قول داده بودم كه متن يك مقاله را راجع به تحليلي جامعه شناختي از انتخابات 88 روي وبلاگ منتشر كنم. با توجه به پست قبلي، الان فرصت مناسبي بود. اين مقاله را در همان هفته هاي پس از انتخابات در يكي از مراكز پژوهشي منتشر كردم.
مقدمه : تحليل رفتار سياسي اقشار و طبقات مختلف اجتماعي به حسب نوع كنش انتخاباتي آنها، اتفاقي مرسوم در فضاي آكادميك است. در اين ميان ايران به عنوان كشوري كه از مبدأ آشنايي با مدرنيته واجد تغييراتي در صفبندي در نيروهاي اجتماعي بوده است، پروندهاي حساستر در اين زمينه مطالعاتي است. در جامعه شناسي تغييرات اجتماعي، فهم تغيير مناسبات و كنشهاي نهادها و نيروهاي اجتماعي در نسبت با رخدادهاي سياسي مانند انتخابات ما را در فهم دقيقتر چرايي آن رخداد ياري خواهد رساند. تاكنون هرازگاهي مقالات و كتابهايي در تحليل چرايي ميزان گرايش هاي خاص اجتماعي به يك جريان سياسي منتشر شده است. انتخابات دهم رياست جمهوري در ايران از اين حيث واجد يك اهميت مضاعف است. اولاً ميزان بالا و فوق انتظار مشاركت(در حدود 85 درصد) در انتخابات و ثانياً تفاوت گاه معنادار نتايج رأي گيري در مناطق مختلف كشور ما را بر آن ميدارد تا به بررسي اين رخداد از نظر تحليل رفتار سياسي طبقات و اقشار اجتماعي بپردازيم. متفكران حوزه علوم اجتماعي سالهاست به رفتار و كنش سياسي طبقه متوسط جديد حساساند و به بررسي نظام ارزشي، ويژگيهاي جامعه شناختي و جهتگيري سياسي آنها ميپردازند. آنچه مسلم است اينكه تجربه نشان داده است رشد اين طبقه، به تحولات سياسي و اجتماعي منجر خواهد شد. برخي پارا از اين فراتر گذاشتهاند و مدعياند مركز ثقل همه تحولات، قيامها و نهضتهاي صد ساله اخير در ايران، طبقه متوسط (اعم از سنتي و جديد) بوده است. ميتوان مبتني بر اين تحليلها نهضتهاي مشروطيت، ملي شدن صنعت نفت،پانزده خرداد و بسياري ديگر از رخدادهاي پس از آن بويژه انقلاب اسلامي در بهمن 57 را با تكيه بر نقش سياسي طبقه متوسط بررسي كرد. هر چند تحليلگران در تعريف اين طبقه به يك راه نرفتهاند و آنگونه كه خواهد آمد اختلاف در تعريف و كاركرد اين طبقه،اختلاف در اهميت بخشي به نقش آن را موجب شده است. روش سياسي كه ايرانيان در انتخابات هاي مختلف بويژه از انتخابات دوم خرداد 76 به اين سو برگزيده اند همواره از موضوعات قابل تأمل در عرصه مطالعات سياسي و جامعه شناسي سياسي بوده است. نتيجه غيرقابل پيش بيني انتخابات نهم رياست جمهوري و پيروزي شگفت آور محمود احمدي نژاد با آراي بيست و پنج ميليوني در انتخابات دهم اين تأملات را وارد فضاي جديدتري كرده است. در اين مطلب ابتدا با تعريف احياي طبقه متوسط جديد و بررسي نگاههاي مختلف به نظام ارزشي و ويژگيهاي اين طبقه در ميان متفكران و صاحبنظران حوزه علوم اجتماعي و سياسي، به تحليلي از نقش آن در نتايج انتخابات دهم و حوادث پس از آن خواهيم پرداخت. بي ترديد ميزان حدود 14 ميليون رأي در سبد جريان رقيب احمدي نژاد –كه صراحتاً نماينده ي تفكر انقلابي و گفتمان امام خميني(ره) بود- مسأله اي قابل بررسي است.
فرضيه ي اين نوشتار اين است كه بي توجهي دولت نهم به رسانه ها و رها كردن اقناع فكري طبقه متوسط جديد و از طرف ديگر سرمايه گذاري بي سابقه اصلاح طلبان و اپوزسيون خارج از كشور بر دغدغه هاي فكري و فرهنگي اينان با استفاده از رسانه هاي متعدد و مختلف، علت شكل گيري اين معركه ي سياسي بوده و اين خود مي تواند مآلاً زمينه ي انتقال قدرت سياسي را در انتخابات هاي آينده فراهم آورد.
1- آغاز طبقه متوسط جديد مشابهتهاي شغلي و موقعيتهاي يكسان فرهنگي و اجتماعي گروهي از مردم يك چارچوب نظري بدست ميدهد كه ميتوان در آن به تحليل طبقاتي يك جامعه پرداخت. بيترديد ميتوان شكلگيري هرم جديد اجتماعي در ايران را در سالهاي ابتدايي سده چهاردهم هجري شمسي با نضجگيري تدريجي ساختارهاي اجباري توسعه و مدرنيزاسيون رضاخاني جستجو كرد. نوسازي رضاخاني به معناي جاسازي اجباري نهادهاي مدرني چون ارتش، ادارات جديد دولتي و رسانههاي مدرن، زمينهساز شكل گيري يك طبقه اقتصادي و معيشتي مشترك شد كه بتدريج در موقعيتهاي اجتماعي و فرهنگي رفتارها و كنشهاي مشابهي را رقم زد. بطور مثال تعداد افراد شاغل در ارتش رضاخان در طول 15 سال از 1925 تا 1941 به يكباره تا بيش از 3 برابر (125 هزار نفر) افزايش يافت و اين خود نخستين هسته شكلگيري طبقه متوسط جديد را تشكيل داد.( عراقي، 1386: ص35) در حاليكه برخي با تطبيق تحولات اجتماعي در غرب و پيوستن طبقه ي متوسط به طبقه ي پايين، استدلال مي كنند كه طبقه ي متوسط در ايران نيز در حال كوچكتر شدن است ولي شواهد نشان مي دهد كه « طبقه متوسط به تانی در حال رشد است. باز هم باید توجه شود که طبقه متوسط بر پایه سه متغیر ثروت، منزلت و قدرت تعریف می شود. حتی اگر ثروت به تنهایی مراد باشد نیز طبقه متوسط به ویژه لایه های پایین و متوسط آن تا امروز رشد کند خود را حفظ کرده است. کافی است نقل و انتقال ملک در تمامی شهرهای کشور، نوسازی بافت ها، رشد عمودی شهرها در تمامی محله ها و مناطق مورد تحلیل قرار گیرد تا معلوم شود طبقه متوسط ایرانی در گرماگرم کاهش عددی طبقه متوسط کشورهای پیشرفته، رو به رشد بوده است. (پيران، 1387) مطابق اعلام رسمي معاونت برنامه ريزي و نظارت راهبردي رياست جمهوري تعداد كاركنان دولت در عرض فقط سيسال از گذشت انقلاب به بيش از چهار برابر يعني حدود 5/2 ميليون نفر در سال 1385 افزايش يافته است( مطلبي، 1386: ص84) كه اين آمار شامل نيروهاي نظامي و انتظامي ، كارمندان وزارتخانههاي اطلاعات، دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و شركتهاي تحت پوشش شركتهاي دولتي نميشود. ديوان سالاري و بوركراسي طبعاً نيروي انساني متناسب با خود را توليد خواهد كرد. گسترش روزافزون نهادهاي اداري جديد از دو جهت قابل مطالعه است: نخست از اين حديث كه اين نهادها با ويراني نهادهاي سنتي يا حداقل كم اثر كردن آنها مجال گسترش مييافتند و اين خود جامعه سنتي ايران را در يك شوك تاريخي فرو ميبرد و ديگر اينكه اين تغيير نه فقط يك تغيير در نهادها و ساختارهاي اقتصادي و اجتماعي كه تغييري با مبناي انسانشناختي است. به عبارت ديگر تربيت نيروي انساني متخصص و متناسب با نهادهاي مدرن، خود حركتي در جهت نهادينه كردن سيستم تعليم و تربيت غربي و جايابي نظام ارزش غرب در خلل و فرج جامعه نيمه سنتي ايران آنروز به حساب ميآيد. اين روند تا جايي است كه برخي اساساً از طبقه متوسط جديد با نام «بوروكرات» نام ميبرند كه در بر دارنده معاني بهرهمندي از مهارت تكنيكي و قدرت اداره سازمانهاي دولتي است. اين تعبير به خوبي نشانگر اثرپذيري تربيت اين طبقه از آموزشهاي غربي است .(فيضاللهي، 1376: ص53) برخي متفكرين مانند بورديو اساساً طبقه ي متوسط را با عقلانيت مصرف تعريف مي كنند. با اين تعريف، طبقه متوسط جدید کمربند انتقالی طبقات است که نه به سبک زندگی بورژوازی قدیمی قانع است که اخلاق را وظیفه خود می دانست و نه شبیه طبقه کارگر است. طبقه متوسط جدید یا خرده بورژوازی به اخلاق تفنن و تفریح بیشتر اعتقاد دارد. اینان از سر تفنن و سرگرمی مصرف می کنند که وی آن را اخلاق خوشگذرانی می نامد. در حالیکه اخلاق وظیفه بورژوازی قدیم مبتنی بر تقابل خوب و لذت بود که موجب ترس از لذت می شد و باعث وقار و خویشتن داری افراد می شد و آنها را از انجام هر عملی باز می داشت. اين رهيافت در تحليل طبقات اجتماعي امروزه در حوزه اي متمايز با عنوان «جامعه شناسي ذائقه» مورد مطالعه قرار مي گيرد. اين دیدگاه به لذات احساسی مصرف و رویاها و امیال مرتبط با جهان کالاها تمرکز دارد. انتخاب كالا و مصرف روشي است كه در آن طبقه ي متوسط اجتماعي با آن به «منزلت جويي» و هويت يابي مي پردازند.
در تعريف ويژگي هاي طبقه متوسط اجتماعي لاجرم به سبك زندگي مصرفي اين طبقه بايد توجه شود. به عنوان مثال مي توان شيوه ي گذران وقت و اوقات فراغت را بررسي كرد. برخي اساساً پيدايش مقوله ي مدرن فراغت را برآمده از آغاز زيست تاريخي طبقه ي متوسط جديد مي دانند. رفتن به کلاسهای زبان برای پیشرفت درسی و کاری و یا رفتن به باشگاه ورزشی برای حفظ سلامت، شادابی و تناسب اندام تنها گرايش هاي رفتاري طبقه ي متوسط اجتماعي است.(رفعت جاه، 1387) علاوه بر توصيف فوق از طبقه متوسط جديد، بطور مشترك بسياري از جامعه شناسان عناصر شبيه بهمي را براي شناسايي اين طبقه بكار مي برند.
علاوه بر جايگاه و موقعيت اقتصادي مشابه كه زمينه ي شكل گيري طبقاتي طبقه ي متوسط جديد را رقم ميزند، به اجمال مي توان تحصيلكردگي و علاقه ي به تحصيلات عالي، نرمش و كاهش تعصب ديني و نوگرايي به مفهوم مدرن را مي توان از مهمترين شاصه هاي اين طبقه ارزيابي كرد. طبقه متوسط غربگرا نیست اما در بسیاری از جنبه ها دليلي براي تعارض با برگرفتن ارزشهای غربی نمی بیند و نهايتاً بطور ظاهري به آنها گرايش دارد. به عبارت ديگر او متجدد مآب است و حتي در روش دينداري خود متناسب با ظاهر نسبتاً لوكس و مدرن رفتار مي كند. اين مسأله گاهي به نوعي تفريط در دينداري يا به اصطلاح تساهل و تسامح در دين مي انجامد تا آنجاكه برخي تئوريسين هاي غربي معتقدند با افزايش جمعيت طبقه متوسط جديد كه كمتر در بند سنن و آيين هاي قديمي خود است از سطح افراطي گري در جهان كاسته خواهد شد و تنش ها و درگيري هاي اجتماعي اگر نه سياسي كاهش مي يابد. (بورژوازي بالنده و بازارهاي نوظهور،ايران اكونوميست، 1387)
2- كنش سياسي طبقه متوسط جديد هر چند آنچنان كه گفته شد طبقه متوسط جديد با شكل گيري موقعيتهاي مشابه اقتصادي در دوران مدرنيزاسيون رضاخاني متولد شد ليكن ساختار استبدادي رژيم سياسي رضاخان امكان هرگونه مشاركت سياسي و اجتماعي را از طبقه متوسط گرفته بود. مي توان گفت يك موقعيت پارادوكسيكال در مواجهه با طبقه متوسط جديد ايجاد شده بود. آنچنان كه گفته شد حس ارتقاء اجتماعي و دخالت سياسي به يك مطالبه جدي در طبقهي متوسط تبديل ميشود و اين با هويت استبدادي رژيم رضاخاني در تعارض قرار ميگيرد. آغاز سلطنت محمدرضا شاه با تزلزل سياسي موجود در فضاي داخلي ايران و همچنين آشفتگيفضاي بينالمللي همراه بود. پهلوي بيش از همه نياز به اقداماتي در راستاي استقرار سياسي داشت و اين با وجود موقعيت پارادوكسيكال پيش گرفته بسيار دشورا مينمود. سركوب وسيع مطالبات اجتماعي و سياسي طبقه متوسط جديد در كودتاي 28 مرداد 32 و چهره خشن و سركوبگرانه رژيم در برخورد با نيروي اجتماعي شاخص طبقه متوسط جديد مانند دانشجويان، نويسندگان و شعرا، مخالفت و موضعگيري جدي آنها با رژيم پهلوي را موجب شد. ( عراقي، همان: ص37)
از اين مقطع به بعد ميتوان به اين تئوري پايبند بود كه طبقه متوسط جديد جذب طبقات متوسط سنتي و طبقه پايين همراه با روحانيون شدند. هر چند رواج مفاهيم متعلق به گفتمان دموكراسي خواهي از قبيل ملي گرايي باستاني (آركائيسم) يا آزادي در طيفي از روشنفكران كه غالباً تحصيلكرده غرب بودند، رواج داشت و از طرفي گفتمان ماركسيستي به سرعت در حال توسعه بدنه اجتماعي خود در قشر دانشجو بود، ليكن غلبه اصلي در اين برهه با عناصري جديد از نشانگان گفتماني روحانيت انقلابي است. متدينين اصيل كه عمدتاً در بازاريها و فعالان اقتصادي متعلق به پيش از نوسازي رضاخاني تعريف ميشوند در ادغام با روحانيتي كه خود را پيشقراول گفتمان انقلابي امام خميني معرفي كرده بودند، طبقهاي را تشكيل داده بودند كه در تعريف برخي نويسندگان به طبقه متوسط سنتي نام گرفتهاند. (مهاجرنيا، 1382: ص24) اين طبقه بر خلاف طبقه متوسط جديد از سنتهاي ديني نگسسته است و آنچنان كه گفته شد با ادغام در روحانيت عملگرا منشاء رخدادهاي مهم سياسي از مشروطه تا انقلاب اسلامي بوده است هر چند با سياست رژيم پهلوي در انحلال اصناف و برخي ديگر از تصميمات رژيم در تضعيف پايههاي اقتصادي و اجتماعي اين طبقه، ضربههايي به آن وارد شد ولي تا انقلاب اسلامي همواره به عنوان يك نيروي بازدارنده در مسير سكولاريزاسيون نقش خود را ايفا كرده است.(همان: ص 25 )
بر خلاف آنچه كه برخي از نويسندگان ابراز داشتهاند، كنش سياسي طبقه متوسط جديد كنش همواره قابل پيشبيني، محافظه كارانه و سر به زيري نيست. در واقع برخي رخدادهاي سياسي سالهاي اخير نشان ميدهد بطور مثال كارمندان –كه به لحاظ كمّي مهمترين قشر اجتماعي اين طبقه بحساب مي آيند- ميتوانند بطور خودآگاه ظرفيت سياسي خود را در رقم زدن يك تحول سياسي سازماندهي كنند. انتخابات مجلس ششم شوراي اسلام با پيروزي قاطع اصلاح طلبان و در چرخشي انتخابات نهم رياست جمهوري با پيروزي قاطع اصولگرايان را ميتوان از اين جمله ارزيابي كرد.
تحليل كنشفرهنگي و سياسي طبقه متوسط جديد به عنوان رفتارهاي محافظه كارانه يا صرفاً مدافع انقلاب اسلامي واقع گرايانه نيست. قشر مديران كه بخشي اثرگذار در طبقه متوسط جديد به شمار ميرود به اشتباه به عنوان حاميان و مروّجان اقتدار آرماني نظام جمهوري اسلامي دانسته ميشوند. (همان: ص86) در حاليكه بطور مثال در دوران 8 سال حاكميت اصلاح طلبان، حجم عظيمي از مديران به عنوان مستخدمان رسمي دولت در بخشهاي مختلفي از بدنه مديريتي نظام اداري بكار گمارده شدند كه بيش از تعهد و وفاداري به آرمانهاي انقلابي و ديني ، خود را وابسته سياسي به گفتمان اصلاح طلبي ميدانند. تجربه انتخابات دهم رياست جمهوري نشان داد كه اينان در فرصت مقتضي از انفكاك از جريان رسمي انقلاب اسلامي و پيوستن به جريانهاي معترض پرهيزي ندارند.
شايد نخستين دگرگوني جدي سياسي در سالهاي پس از انقلاب كه تحليل كنش فرهنگي و سياسي طبقه متوسط جديد را اندكي پيچيده ميكند، انتخابات دوم خرداد 76 و پيروزي چشمگير «سيد محمد خاتمي» بر رقيب محافظه كار خود «علي اكبر ناطق نوري»باشد. در تحليل اين رخداد غالب روشنفكران اصلاح طلب از چارچوب نظري ماكس وبر در تحليل تحولات سياسي و جامعه شناختي استفاده كرده اند. روشنفكران اصلاح طلب رحلت ملكوتي امام خميني(ره) را در سال 68، آغاز تغيير نگرش از گونه قدرت كاريزماتيك به عقلانيت مدرن ارزيابي ميكنند. از نظر ماكس وبر رهبري فرهمندانه با شخصيت منحصر به فرد خود جمع كثيري از مؤمنان را در يك منظومه هدفمند آرماني سازماندهي ميكند و با شكلگيري يك قداست برآمده از اين فرهمندي،هويتي تازه و معنايي جديد و فراگير را به پيروان خود ميبخشد ولي اين مشروعيت، گذراست و در فرآيندي دچار روزمرّگي خواهد شد. روشنفكران اصلاح طلب معتقدند سالهاي ابتدايي دهه هفتاد سالهاي جانشين شدن عقلانيت مدرن و گرايش مردم به فرآوردههاي نو انديشان ديني سكولار باعث رويگرداني آنان از تلقي سنتي از دين و پيوستن آنان به جريان دموكراسي خواهي و تجديد نظر طلبي در اصول پايدار گذشته است. نو انديشي ديني عنواني است كه غالباً براي طيفي از تئوري هاي جديد مبتني بر تجديد نظر در اصول تفكر اسلامي بكار برده مي شود. تئوريسين هاي اين حوزه عمدتاً با استفاده از رويكرد كلام جديد غرب در تفسير مسيحيت و تطبيق آن بر اسلام، بدنبال تغيير نگرش بنيادي از حاكميت فقهي و ديني به پذيرفتن سكولاريسم در عرصه ي مديريت سياسي و اجتماعي و پلوراليسم در عرصه ي فهم دين هستند.
حضور پررنگ و اثرگذار شاگردان جريان روشنفكري ديني سكولار در لايههاي مختلف سياسي دولت اصلاحات به عنوان مشاورين، كارگزاران و يا روزنامهنگاران تحت حمايت دولت، باعث بوجود آمدن حجم وسيعي از ادبيات سكولار و تجديد نظر طلبانه در فضاي فرهنگي و سياسي كشور شد.
البته دامنه تجديد نظر از اصول اسلامي و آرمانهاي انقلاب اسلامي هم واجد حجم و هم عمق زيادي شده و گسترهاي از مفاهيم تجديد نظر در ولايت فقيه، حاكميت ديني، اصل ارتداد، اصالت انديشههاي امام خميني، تقليد فقهي و... تا همراهي با فمينستها در حمايت از همجنسبازي و چند شوهري زنان را در بر ميگيرد؛ ولي اينكه كنش سياسي طبقه متوسط جديد را در راستاي همراهي بخش عظيمي از رأي دهندگان در انتخابات دوم خرداد 76 و پس از آن انتخابات مجلس ششم شوراي اسلامي در سال 78 با چنين انديشههايي بدانيم، يك تفسير انتزاعي و غير واقع بينانه از رخدادهاي سياسي است. كما اينكه چرخش ناگهاني آراء در انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا دوره دوم و انتخابات مجلس هفتم تنها پس از دو سال نادرستي اين تحليل را آشكارتر مينمايد. در اين انتخابات شدت يافتن بحران اقتصادي (تورم در سالهاي 73 و 74 به رقمي نزديك به 50 درصد رسيد)، عدم تحول فرهنگي، مقررات سخت گيرانه رسانهاي (رئيسي سازمان صدا و سيما در آن سالها محمد هاشمي برادر اكبر هاشمي رفسنجاني رئيس جمهور وقت بود)، اعطاي مشاغل پر مسئوليت به يك گروه سياسي محدود و انحصار سياسي، به گرايش مردم به شعارهاي كم سابقهاي مانند آزادي و كرامت انساني در انتخابات دوم خرداد 76 شد. (عراقي، همان: ص 38). نتايج يك نظر سنجي فراگير در ميان رأي دهندگان به سيد محمد خاتمي در انتخابات رياست جمهوري هفتم نشان ميدهد. بيش از 51 درصد رأي دهندگان با دغدغههاي معيشتي و تنگناهاي اقتصادي و برخورداري تبعيض آميز به رقيب جريان حاكم رأي دادهاند. از طرفي تبليغات سياسي در نوع جديد خود كه در سال هاي پس از انقلاب بي سابقه دانسته مي شود، در ساختن اين ذهنيت كه طرف اصلاح طلب از سنخيت عقيدتي بيشتري با جريان اصيل انقلاب برخوردار است مؤثر بوده است؛ كما اينكه نمي توان از محبوبيت بسياري كه سيادت سيد محمد خاتمي در ميان برخي اقشار و قوميت ها براي او به ارمغان آورد چشم پوشي كرد(تاكتيكي كه بطور آشكارتري در انتخابات دهم براي ميرحسين موسوي بكار گرفته شد) نتيجتاً اينكه ميتوان گفت هر چند همواره بخشهاي فعالتري از نيروهاي اجتماعي طبقه متوسط جديد مانند دانشجويان، استادان دانشگاه و متخصصان بيش از ديگران مخاطب فرآوردههاي رسانهاي روشنفكران سكولار بودهاند و چه بسا كنش فرهنگي و سياسي آنها با تحليل روشنفكران اصلاح طلب تطابق داشته باشد، ولي قشر عظيم طبقه متوسط جديد مانند كارمندان دولتي همواره به دغدغههاي معيشي به عنوان يك متغير اثرگذار در تعيين كانديداي خود اهميت دادهاند. فشار اقتصادي، تبعيض و اختناق فرهنگي سالهاي ابتدايي دهه هفتاد براي خيل عظيم بدنه اجتماعي طبقه متوسط، طبعاً بيش از تأملات روشنفكرانه و اصلاح طلبانه و تجديد نظر در اصول نهادينه شدة اخلاق و دين در كنش سياسي و فرهنگي اثر داشته است.
3- كنش فرهنگي و سياسي طبقه متوسط در انتخابات دهم رياست جمهوي يك اصل در تحليل كنش سياسي طبقه متوسط جديد همواره حضور دارد و آن اينكه بر خلاف تصور رايج، آحاد اين طبقه در دوران ما بيش از آنكه بدنبال خواستههاي طبقاتياش باشد در جستجوي رضايت فكري است. هر چند بطور كلاسيك در جامعه شناسي اقشار و نابرابريهاي اجتماعي، طبقه متوسط به عنوان مبلغ لوكسگرايي، و متصف به اخلاق بورژوايي دانسته ميشود، ولي تاريخ معاصر ايران نشان داده است كه رواج گفتمانهاي حتي ضد امپرياليستي نيز توانسته بدنه اجتماعي اين طبقه را به تحرك وا دارد. دهههاي 40 و 50 شمسي در ايران سالهاي گرايش شديد بخشي از نيروهاي اجتماعي طبقه متوسط تهران نشين مانند روشنفكران، دانشجويان و حتي مزدبگيران به عناصر ضد امپرياليستي گفتمان ماركسيستي است. در واقع اين طبقه در آن سالها واجد نوعي عقلانيت ضد مصرفي و ضد آمريكايي و بطور كلي ضد غربي است. روشنفكراني مانند جلال آل احمد كه خود به عاملي براي مبارزه ادبي و فرهنگي با غرب تبديل ميشود، نمادي از اصرار طبقه متوسط اجتماعي بر مطالبات فكري خويش است.
بنابراين اين نكتهاي حائز اهميت است كه همواره طبقه متوسط جديد را به عنوان بخشي از بدنه اجتماعي بشناسيم كه فعالانه براي برخورداري از سطح جديتري از تحليل و فهم اوضاع زمانه خود سعي در برقراري ارتباط با روشنفكران و فرآوردههاي روشنفكري دارد. بنابراين بايد دانست كه نميتوان از ارتباط اين طبقه با رسانهها چشمپوشي كرد. رسانهها و ساير فرآوردههاي روشنفكري نقش گروههاي مرجع را براي اين طبقه ايفا ميكنند. ارضاء حس و نياز به رضايت فكري و اقناع سياسي و فرهنگي، اقشار مختلف طبقه متوسط اجتماعي بويژه دانشجويان و متخصصان تحصيلكرده را به سوي استفاده بيشتر از رسانهها سوق ميدهد. نياز و علاقه اينان به وسايل ارتباط جمعي به عنوان حدفاصل نخبگي با خود طبيعتاً بسيار بيشتر از ارتباط ساير طبقات اجتماعي (چه طبقههاي پايين مانند روستانشينان يا طبقات بالاي برخوردار و يا حتي طبقه متوسط سنتي) است. اين نكته بسيار حائز اهميتي است كه همواره در سالهاي اخير كساني براي به تحرك واداشتن طبقه متوسط اجتماعي در راستاي واگرايي با آرمانها و اهداف انقلاب اسلامي از طريق رسانهها عمل كردهاند. اينكه اين برنامه سياسي و تبليغاتي از طريق كشورهايي مانند انگلستان و امريكا يا حتي سكولارهاي داخلي تا چه ميزان موفق بوده است و نقش آن در رخدادهاي سالهاي اخير ايران چه بوده خود بحث مستوفاي ديگري است؛ كمااينكه برخي نظريه پردازان حوزه جامعهشناسي ارتباطات معتقدند چنين رسانههاي مدرني كه كانال ارتباطي روشنفكري غير اسلامي و غير ايراني است هيچگاه در ايران توان رقابت با رسانههاي سنتي مانند وعظ، منبر، حسينهها و مساجد را نداشته است.(Mowlana, 1996.pp-158-171) در همين راستا برخي خواستار اصلاح رويكرد به اثر اجتماعي رسانههاي ارتباط جمعي و تجديد نظر در مطلق انگاري اثرگذاري آن كشته و تئوريهايي هم عرض و معارض با تئوري رايج در جامعه شناسي ارتباطات براي اهميت دادن به رسانههاي سنتي مطرح كردهاند. (باهنر، 1387: ص 42) با اين وجود هيچگاه نميتوان از كنار اين واقعيت گذشت كه بخشي از نيروهاي اجتماعي طبقه متوسط بويژه دانشجويان، زنان و متخصصان در جهتگيري سياسي و اجتماعي خود تحت تاثير رسانههاي ارتباط جمعي هستند.
با توجه به توصيف ويژگي هاي طبقه ي متوسط جديد بهر حال بايد پذيرفت كه در ايران بخصوص در تهران و كلان شهرها، به نسبت برخورداري از ساختارها، نهادها و شكل زندگي مدرن، طبقه اي حضور دارند كه به لحاظ ارزش ها، سبک زندگی و عناصر اثرگذار فرهنگي و اجتماعي، همراه ترین نیروی اجتماعی ایران به انديشه ي سكولار، تساهل ديني و ساير گزاره های مدرنیستی هستند. انتخابات دهم رياست جمهوري و شيوه ي توزيع آراء در صندوق ها و بخش هاي مختلف كشور نشان داد ارتباط معناداري ميان گروندگان به اين سبك زندگي و انتخاب كانديدا وجود دارد. با توجه به تمام جوانب ذكر شده به نظر مي رسد موارد ذيل بطور آشكار و قابل تأملي در تحليل رأي دهندگان طبقه ي متوسط قابل ملاحظه است:
1. شواهد بروشني نشان مي دهد كه نبايد طبقه ي متوسط جديد را در انتخابات دهم رياست جمهوري صرفاً با تعريف ارائه ي شده ي كلاسيك شناسايي كرد. در جريان انتخابات گروه ها و نيروهاي سياسي ديگري كه ذاتاً در دسته بندي هاي جامعه شناختي در طبقه ي متوسط قرار نمي گيرند نيز به قلمرو اين طبقه افزوده شدند. مهمترين اين گروه ها فعالان جريان فمينيست و اپوزسيون خارج از كشور هستند. در واقع همراهي اين دو گروه با طبقه ي متوسط جديد موجب شكل گيري فضاي گفتماني راديكال تري در مقايسه با كنش هاي سابق طبقه ي متوسط جديد شد.
2. رقابت حاميان طرفين دخيل در انتخابات بخاطر زمينه هاي تبليغاتي كم سابقه بويژه فعاليت رسانه هاي نوظهور الكترونيكي و برگزاري مناظره هاي تلويزيوني، در يك مخاصمه ي راديكال سياسي وارد شده بودند. مي توان به جرأت گفت در هيچ يك از انتخابات هاي گذشته فضا تا اين اندازه دوقطبي و متعارض نبوده است. نتيجه ي اين مخاصمه ي سياسي بيش از همه در «نفرت» حاميان يك نامزد از نامزد ديگر و حاميان او متجلي شد. مي توان گفت فعال شدن گرايش هاي غربي و نگاه مدرن طبقه ي متوسط جديد بيش از آنكه در شعارهاي اصلاح طلبانه ي ميرحسين موسوي آشكار شود، در نفرت از خصوصيات محمود احمدي نژاد تجلي يافت. در اين زمينه مي توان به وارونگي و تبدّل صفات و عناصر گفتماني تحت تأثير اين نفرت سياسي قائل بود. بطور مثال مفاهيمي چون ساده زيستي به عقب ماندگي، ديپلماسي فعال و تهاجمي به تهور و بي عقلي سياسي، مردم داري به مردم فريبي و پوپوليسم و معنويت گرايي به خرافه گرايي تغيير معنا دادند. اين تغيير و تبدّل معاني در اثر يك فعاليت تبليغاتي و سياسي عميق و دامنه دار و در طول حدوداً 4 ماه تا انتخابات محقق شد.
3. همانطور كه گفته شد طبقه ي متوسط جديد در بسياري از اوقات بيش از آنكه بدنبال خواسته هاي طبقاتي اش باشد، رضايت فكري و اقناع فرهنگي راجستجو مي كند. اين نيازي بود كه محمود احمدي نژاد حتي در صريح ترين تبليغات خود هم نسبت به آن پاسخ در خوري را ارائه نكرد. فيلم هاي تبليغاتي ميرحسين موسوي تفاوت معناداري با فيلم هاي محمود احمدي نژاد داشت. حضور برخي چهره هاي سرشناس هنري، استفاده از پوشش روز تهران، روش هاي تبليغاتي مدرن در پوشش و انگاره سازي لوكس از دولت آينده در حوزه ي عدم برخورد انتظامي با پوشش و دانشگاه گرايي نمايشي همه از مواردي است كه طرف اصلاح طلب براي تأمين ذائقه ي مصرف گرايانه و تسامح مدارانه ي طبقه ي متوسط شهري از خود نشان داد. در مقابل طرف اصولگرا همچنان بر حاشيه گرايي به جاي تمركز گرايي و ثبات قدم بر سر اصول به جاي رواداري و تساهل تأكيد داشت. تفاوت معنادار تركيب آراء در سطح شهر تهران حتي گوياي اين واقعيت است كه او در تأمين نظر و جلب ذائقه ي طبقه ي متوسط جديد كه غالباً در مركز و بالاي شهر تهران ساكن اند در مقايسه با مناطق جنوبي و مذهبي تهران مانند شهر ري از رقيب اصلاح طلب عقب است.
شهرستان كل آراي مأخوذه احمدي نژاد موسوي شميرانات 320114 102433 200931 ري 340410 220357 106650 مركز شهرستان 4179488 1809855 2166245 جمع 4840012 2132645 2473826
4. در بخش پيشين درباره ي اثرپذيري، گرايش و نياز طبقه ي متوسط به رسانه هاي ارتباط جمعي سخن گفتيم. يكي از نكات قابل بررسي در رخداد انتخابات دهم رياست جمهوري غفلت از همين اثر پذيري در طرف اصولگراست. دكتر احمدي نژاد و برخي ديگر از دولتمردان كابينه نهم بارها ابراز داشتهاند كه نسبت به رسانهها از خود واكنشي نشان نخواهند داد. از طرفي حاميان رسانهاي اين دولت از مقايسه با منتقدان و مخالفان در همين دوره نيز در اقليت قابل اعتنايي بسر ميبردند. برآيند نيروي رسانه اي خبرگزاري جمهوري اسلامي و روزنامه ي ايران به عنوان تنها رسانه هاي دولتي به علاوه ي چند روزنامه و رسانه ي مجازي همسوي ديگر مانند كيهان، رسالت، جوان و خبرگزاري فارس با همراهي تعداد محدودي سايت خبري از جبهه ي منتقد و مخالف دولت كه دامنه ي آن از خبرگزاري هاي رسمي(مانند ايسنا، ايلنا و مهر) و روزنامه هاي پرتيراژ متعلق به بخش هاي دولتي(نظير همشهري) تا چندين روزنامه و نشريه ي فعال و سايت هاي خبري در حال تكثير به مراتب ضعيف تر و دامنه ي اثرش كمتر بوده است. اين به غير از فعاليت هاي تشديد شده ي رسانه هاي خارجي و راه اندازي شبكه هاي پرخرج ماهواره اي مانند بي بي سي فارسي عليه دولت اسلامي است. هر چند ميتوان پيروزي احمدي نژاد در انتخابات رياست جمهوري 84 را نتيجه سازماندهي خودبخودي رسانههاي سنتي يا تحرك فعال روحانيت و مراكز ديني ديگر و تفوق آنها بر رسانههاي بيشمار حامي و مبلغ طرف رقيب يعني آقاي هاشمي رفسنجاني ارزيابي كرد ليكن نبايد از نظر دور داشت كه همان رسانهها در اشكال جديدتري و با ظهور رسانههاي الكترونيك بويژه سايتهاي خبري كه به سرعت در 4 سال اخير به كانون توليد و انتشار اخبار سياسي بدل شدهاند، به وسيلهاي قوي براي فشارهاي روزافزون به دولت و ذهنيت سازي براي آينده سياسي كشور تبديل شدند.