به گزارش خبرنگار پيام گلستان به نقل از وعده صادق - علی قهرمانی: در حالي قرار است فيلم سينمايي «نبرد تايتانها» روز دوم فروردين سال 1390 از رسانه ملي و شبکه سوم پخش شود که اساسا اين فيلم با هدفگذاري عليه باورهاي ديني و اعتقادي مسلمانان ساخته شده است و در لايههاي مياني فيلم به تخريب مباني مهم ديني نظير زير سئوال بردن اعتقاد به منجي آخرالزمان و ترسيم چهرهاي پليد از وي و نيز ايرانستيزي را در خود نهفته دارد.
در این یادداشت سعی ما برآنست تا به تحلیل محتوایی این فیلم بپردازیم به امید اینکه مسئولان رسانه ملی عرق دینی و ملی خویش را به نمایش بگذارند و با مانع شدن از پخش این فیلم مخرب، جلوی اینگونه انحرافات را در این رسانه بگیرند و اجازه ندهند هر فردی بخود اجازه دهد تا به بهانه سرگرم کردن مردم با اعتقادات و آرمانهای ملت بازی کند.
پیشگفتار: گذری کوتاه بر اسطورههای مهم یونان؛ افسانه آفرینش مطابق افسانههای باستانی باور یونانیان بر این بود که کیهان یا عالم نظم دارد و این نظم کیهانی که آن را با دادگری (دیکه dike) یکی میدانستند مفهومی بنیادی بود. این اسطورههای کیهانزایانه cosmogonic بعدها شکل خدازاییها یا پیدایش خدایان را به خود گرفت. تأثیرگذارترینِ آنها، باشندهی آغازین، کائوس Chaos [خائوس، آشفتگی، بینظمی، در برابر کوسموس: نظم] بود. بنا بر این باور در ابتدای آفرینش خلاء یا خائوس به وجود آمد. آنگاه از خائوس گایا (Gaia : زمین) بعد بترتیب تارتاروس (جهنم) که دنیای زیرین است و سپس باشندگان دیگری چون اِروس (Eros : عشق جنسی، هوس) از خلاء به وجود آمدند. دیگر خدایان به وجود آمده از خائوس عبارتند از تاریکی یا اربوس و شب یا نیخ. از ازدواج آنها هامرا یا روز و روشنایی یا آتیر متولد شدند. از زمین یا همان گایا سه خدایگان متولد شد: آسمان یا اورانوس، دریا یا پونتوس و کوهها یا اورئا.
گایا از پسرش اوُرانوس Ouranos (آسمان) فرزندان بسیاری داشت، که تیتآنها از این جرگه بودند. تیتان یا تایتان (به یونانی Τιτάν ) نام یکی از نژادهای ایزدان در اساطیر یونانی است. تیتآنها ایزدان نیرُمندی بودند که در عصر طلایی فرمانروایی (دوران زندگی انسانها با خدایان) زندگی میکردند. البته اورانوس و گایا فرزندان دیگری هم به نامهای سیکلوپها و هکاتونکایرها داشتند. در این افسانه آسمان (اورانوس) هر شب با زمین (گایا) هم آغوشی میکرد. از این هم آغوشی ۱۲ تایتان بوجود که اینها در واقع نسل اول خدایان بودند. اورانوس که به ظاهر پدر این ۱۲ تایتان بود از ایشان تنفر داشت. به همین علت آنان را در تارتاروس زندانی کرد. این عمل باعث خشم مادر تیتآنها یعنی زمین یا همان گایا شد و از تیتآنها خواست انتقامشان را از اورانوس یا آسمان بگیرند. تنها کورونوس که کوچکترین تایتان بود حاضر به انجام این کار شد. در نتیجه گایا به او داسی آهنی داد تا اورانوس را اخته نماید. در هنگام شب اورانوس که برای نزدیکی با گایا به سوی او میشتافت توسط کورونوس اخته شد.
کورونوس آلت اخته شده اورانوس را به دریا انداخت که از آن آفرودیت یا خدای عشق زاده شد. هنگامی که کورونوس بعد از پدرش اورانوس به سلطنت خدایان رسید حاضر به آزاد کردن تایتانها از تاتاروس نشد. کرونوس پدرش را اخته کرده از تخت به زیر کشید و خود را فرمانروای جهان اعلام کرد. اورانوس و گایا یعنی مادر و پدر کورونوس پیش بینی کردند که خود کورونوس هم توسط فرزندش سرنگون میشود. زمان ی که کورونوس با رئا خواهرش ازدواج کرد حاصل این ازدواج به ترتیب هستیا، دمتر، پوزیدون، هرا، هادس و زئوس بودند. اما کورونوس برای اینکه پیش بینی والدینش به حقیقت نپیوندد هر کدام از بچههای خود را هنگام تولد میبلعید. اما هنگام تولد زئوس، رئا از اورانوس و گایا کمک خواست تا نگذارند کورونوس، زئوس را نیز بخورد. حیلهای به رئا آموخته میشود و او سنگ بزرگی را به کورونوس میدهد. کورونوس که فکر میکرد این سنگ بزرگ زئوس است آن را بجای زئوس میخورد. رئا زئوس را به جزیره کرت (در نزدیکی یونان) برده و بزرگ میکند. هنگامی که زئوس بزرگ شد داروی تهوع آوری را به کورونوس خوراند که باعث شد وی فرزندانی را که خورده بود بالا بیاورد که در این موقع جنگی ۱۰ ساله میان تایتانها و فرزندان کورونوس شکل گرفت که کورونوس شکست خورد و سلطنت میان زئوس و برادران و خواهرانش تقسیم گشت.
خدایان المپ (تایتانهای المپ نشین) این خدایان 12 تن بودند که پس از سرنگونی تایتانها Titans (خدایان اولیه) به حکومت پرداختند. کوه المپ محل نبرد تایتانها با خدایان دوازده گانه بود که بعد از نبرد به عنوان محل زندگی خدایان از آن نام برده شد. تمام المپ نشینان به نوعی با یکدیگر نسبت داشتند و بنا به شرایط زمان ه هر از گاهی یک یا چند تن از آنها بیشتر مورد توجه قرار میگرفت.
زئوس (Zeus) در اسطورههای یونان، زئوس (به یونانیΖεύς و به انگلیسی Zeus ) پادشاه خدایان است. معادل این ایزدان در اسطورههای رومی ژوپیتر و در آئین کرتیان ولخانوس است. زئوس جوانترین فرزند رئا و کرونوس(Cronus) بود. او بزرگترین فرمانروای کوه المپ و معبد تمام خدایانی که در آنجا بنا شده بودند، بود. با بودن بزرگترین حکمفرما او قانون، عدالت و معنویت را تعیین مینمود، و این مسئله او را رهبر روحانی خدایان و انسانها نمود. وی خدای انسانها و فرمانروای آسمان و باران بود و در اصل به عنوان خدای آسمان و هوا از طرف قبایل یونانی پرستش میشد. اسلحهاش آذرخشی است که آنرا به سمت کسی که او را ناخشنود کرده، پرتاب میکردهاست. نام زئوس مربوط به کلمهٔ یونانیdios به معنی «درخشان» است. از دیگر نشانههای او بجز آذرخش میتوان به عصای سلطنتی، عقاب و سپر او (ساخته شده از پوست بز املتیا) اشاره کرد.
زئوس فرزند کرونوس، تایتان بزرگ بود. برخی مقام او را بالا برده تا آنجا که وی را زئوس پاتروس یعنی زئوس پدر نامیدهاند. اين خدا نزد هندوان باستان ديوس پيتار و نزد روميان قديم ژوپيتر خوانده مىشد. زئوُس که فرزند ششم بود و توسط رئا و گایا نجات پیدا کرده بود وقتی به سنین رشد رسید با کرونوس و دیگر تیتآنها وارد جنگ شد و آنها را شکست داد و پدرش را از تخت به زیر آورد. بچههای بلعیده شده را توسط معجونی که متیس ساخته بود از شکم کرونوس بیرون آورد و کرونوس را تا ابد در تارتاروس زندانی کرد. بعد از اینکه زئوس آنها را آزاد کرد نبرد میان تایتانها آغاز شد. گیگانتهها Gigante (غولان) که پسران دیگر گایا بودند با فرمانروایی او به ستیز برخاستند. بعد از گذشت ده سال از این جنگ زئوس از گایا درخواست کمک کرد. گایا به زئوس کمکهای زیادی کرد و دلیل آن زندانی شدن فرزندان او سیکلوپها و هکاتونکیرها توسط کرونوس بود. در این جنگ بیشتر تایتانها در برابر المپیها (بعد از به قدرت رسیدن المپی شدند) قرار گرفتند. البته برخی از تایتانها هم در طرف المپیها قرار داشتند که میتوان به رئا، تمیس و متیس و فرزندان هیپریون و پرُمتئوس و اپی متئوس اشاره کرد. المپیها یا همان خدایان «نو»، یعنی زئوُس و معاصرانش، به یاری هِراکلِس Heracles [هرقل، هرکوُل] (پهلوانان) در این جنگ پیروز گشتند و تایتانها را تنبیه کرده و آنها را به تارتاروس تبعید کردند.
سپس با برادرانش پوزئیدون (Poseidon) و هادس (Hades) براساس قرعه، فرمانروایی عالم را میان خود تقسیم کردند. در نتیجه این قرعه کشی زئوس فرمانروای آسمان و زمین شد و به نام فرمانروای خدایان شناخته شد. زئوس هرا (Hera) را به همسری گرفت اما به خاطر داشتن ماجراهای عشقی فراوان با زنانی از انسانها و تایتانها شهرت داشته است.
در آغاز زئوس ایزدی در کنار ایزدان دیگر بود. ایزدی که طبق باورها آسمان را روشن میکرد، آن را از ابر میپوشاند، باران و برف را بر زمین فرو میفرستاد، آذرخش پرتاب میکرد و تندر فرو میفرستاد. از جمله کسانی که در شکل گیری او به عنوان خدای خدایان در اذهان یونانیان نقش مهم داشتند هومر بود که او را نخستین ایزدان و قادر مطلق خواند و هزیود که با شمردن نسبنامه و اسطورههایی بر سروری وی تاکید کرد.
پوزئیدون Poseidon پوزئیدون به یونانی Ποσειδῶν و به انگلیسی Poseidon برادر زئوس است و در قرعه کشی که پس از سرنگونی پدرشان انجام شد، دریا را به دست آورد و به نام خدای دریا شناخته میشود. دریانوردان و ماهیگیران از پرستندگان او به شمار میرفتند. پوزئیدون با آمفی تریت Amphitrite که نوه اوسیانوس Oceanus تایتان آبهای به هم پیوسته جهان بود ازدواج کرد. اسلحه او یک نیزه سه شاخه است، که میتواند جهان را بلرزاند و هر چیزی را درهم بشکند. او پس از زئوس قدرتمندترین خدایگان است که طبیعتی ستیزه جو و حریص دارد.
نامهای دیگری که به پوزئیدون نسبت داده شده عبارتند از خدای زمین لرزهها و اسبها. نمادهای مرتبط با پوزئیدون عبارتند از: دلفین، نیزه سه شاخ و سه ماهی چنگک دار نیزهای. پوزئیدون اغلب از نیروهای خود مانند زمین لرزه، آب و اسبها برای ترساندن و مجازات مردم بعنوان انتقام از آنها استفاده میکرد.
هادس Hades هادس، یا هِیدیز به یونانی ᾍδης، به انگلیسی Hades در قرعه کشی با برادرانش، بدترین سهم را برنده شد و آن جهان زیرزمین یا دنیای مردگان است. از آنجایی که رعایای هادس را مردگان تشکیل میدادند، او به کسانی که موجب افزایش جمعیت سرزمینش میشدند بسیار علاقه داشت. مانند ارینیها Erinnyes یا خشم و ناامیدی، که کارشان تعقیب گناهکاران و سوق دادن آنها به سمت خودکشی بود. هادس به دلیل حکومت بر زیرزمین، صاحب معادن زیرزمینی هم بود و خدای پروت هم به شمار میرفت. همسر او پرسفونه بود که توسط هادس ربوده شده بود. با آنکه هادس خدای جهان مردگان بود اما خدای مرگ نبود، بلکه از میان خدایان تاناتوس Thanatos خدای مرگ بود.
نیمه خدا – نیمه انسانها پرسئوس Perseus پرسئوس به یونانیΠερσεύς, به انگلیسی: پرسئوس اولین قهرمان افسانههای یونان باستان و همپای آشیل مشهورترین آنها نیز است. مادر وی دانائه است که وی را از زئوس حامله شد. آکریسیوس پدر دانائه، دختر و نوه خود را در جعبهای قرار داد و به دریا انداخت تا کشته شوند. زئوس آنها را به سلامت به جزیره سریفوس رساند و در آنجا پولودکتس پادشاه جزیره نجاتشان داد. بعدها پولودکتس عاشق مادر پرسئوس شد و چون پرسئوس را مانع وصال با دانائه میدید او را به امید آن که هلاک شود، مامور آوردن سر مدوسا کرد. مدوسا زنی بود که با نگاهش هر کسی را سنگ میکرد. برای موفقیت در این ماموریت هر کدام از خدایان به او چیزی عطا کردند، کرونوس شمشیرش را به وی داد، هادس کلاهی به وی داد که نامرئی کننده بود، و هرمس کفشهای بالداری به او داد که به وسیله آنها میتوانست پرواز کند. وی سر مدوسا را به آتنا داد. در مجسمههایی که از آتنا بجا مانده این سر بر روی سپر وی قرار دارد.
مجسمه پرسئوس موزه واتیکان. در این عکس سر مدوسا و کلاه هادس دیده میشود.
پرسئوس در راه بازگشت در جزیرهای توقف نمود. زن پادشاه جزیره که به زیبایی خود مغرور گشته بود خشم خدای دریا پوزیدون را بر انگیخته بود وی نیز برای تنبیه او سیل و هیولایی دریایی را فرستاد تا مردم را بکشند. در مورد این مشکل با کاهنان معبد مشورت شد و آنها تنها راه چاره را در این دیدند که دختر پادشاه یعنی آندرُمدا به صخرهای بسته شود تا هیولا وی را بکشد و بدینوسیله پوزئیدون آرام گیرد. پرسئوس که در راه بازگشت شاهد این صحنه بود غول دریایی را از پای درآورد و با آندرُمدا ازدواج کرد.
مدوسا Medusa مدوسا به یونانی Μέδουσαبه انگلیسیMedusa: به معنی فرمانروا بوده یکی از گورگونها و تنها فناپذیر در بین آنهاست. او میتوانست هر کس که به چشمانش خیره میشد را تبدیل به سنگ کند. مدوسا در ابتدا دوشیزهای بسیار زیبا بود، اما پس از اینکه پوزئیدون، خدای دریا او را در معبد آتنا اغوا میکند، موجب خشم این الهه شده آتنه، او را به شکل کریهترین موجود ممکن، یعنی یک گورگن در میآورد و موهای او را تبدیل به مار میکند. از آنجایی که مدوسا در اصل انسان بوده است و فناپذیر در نهایت توسط یکی از قهرمانان اساطیری به نام پرسئوس (Perseus) کشته میشود. پرسئوس که تحت حمایت آتنا و به کمک هرمس به نبرد با مدوسا رفته بود، موفق میشود با هوشمندی سر او را از بدن جدا کرده و آن را به آتنا دهد که او هم آن را بر زره روی سینه خود قرار داد.
سر بریده شده مدوسا اثر پیتر پل رابنس ۱۶۱۸ اسطورههای یونانی و فیلم نبرد تایتانها فیلم نبرد تایتانها در واقع در قالب تصویر آمده همین باور اسطورهای است. این فیلم اشاره به دعوای میان المپ نشینان بعد از پیروزی بر تایتانهای اولیه برای رسیدن به قدرت دارد. گرچه شکل داستان و روند داستانی فیلم همانگونه که در اساطیر یونان آمده رقم نمیخورد، اما موضوع فیلم خدایان المپ و دعوای قدیمی قدرت میان خدایان نسل دوم یا همان المپ نشینان است.
اسطورههایی که در فیلم در قالب خدایان ظهور و بروز دارند عبارتند از: زئوس و فرزندانش، پوزئیدون و هادس. اسطورههایی که از آنها به عنوان نیمه خدا یاد میشود به آیو و پرسیوس میتوان اشاره کرد. اسطورههای دیگری که از خون یا تکهای از وجود این خدایان بوجود آمدهاند عبارتند از: عقرب شاه و کراکن.
خلاصه فیلم داستان فیلم در دورانی رقم میخورد که انسانها با خدایان زندگی میکنند. خدایانی که در فیلم از آنها یاد میشود فقط خدایان یونانیاند و بس. این فیلم از میان سه خدای معروف یونانی «زئوس، پوزیدون و هادس» به دعوای قدیمی میان زئوس و هادس اشاره دارد. زئوس سر برادرانش را کلاه گذاشته و خدایی آسمان را از آنِ خود کرده و در این میان سهم هادس قعر زمین و جهنم است. هادس که از این تقسیم بندی ناراحت و عصبی است در پی راهی برای قدرت یافتن بر کائنات است. قهرمان فیلم پسر نامشروع زئوس (پرسیوس) میباشد که نیمی انسان و نیمی تایتان است. پرسیوس به جنگ هادس و کراکن که مخلوق هادس است میرود و با نجات بخشیدن به شاهزاده سرزمین المپیوس، نابود کردن کراکن و تبعید هادس به اعماق زمین به کمک شمشیر زئوس و شمشیر غضب او که در قالب رعد و برقی است خدایی، بقا و توانمندی زئوس را به او برمیگرداند و به مردم هم شادمانی و صلح را هدیه میدهد.
روایت قصه فیلم مردمان بر علیه خدایان خود که همه چیزشان را از آنان دارند به علت نامهربانی و غضب ایشان شوریدهاند. زئوس برای تنبیه مردم با همسر پادشاه آکریسیوس که بر علیه او شورش و طغیان کرده بود همبستر میشود. در اثر همین رابطه نامشروع فرزندی به دنیا میآید که نام پرسیوس بر آن نهاده میشود. پادشاه آکریسیوس همسر و پسری که تازه متولد شده را به دریا میافکند. سالها از این ماجرا گذشته و پرسیوس که حالا جوانی برُمند است با خانوادهای ماهیگیر که او را یافته و بزرگ کردهاند زندگی میکند. سوار بر لنج کوچک همیشگی هستند که به شهر آرگوس نزدیک میشوند. سربازان آرگوس مجسمه زئوس را تخریب میکنند و در همین زمان هادس بعد از کشتن این سربازان لنج ایشان را هم نابود و غرق میکند. هادس به عرش نزد زئوس می رود و از او اجازه میگیرد تا مردم را به خاطر این سرکشی تنبیه کند. خدای آسمان (زئوس) که آدمیان را آفریده در فناناپذیری و قدرتمندی محتاج عبادت و نیایش ایشان است اما خدای سرزمین مردگان (هادس) که در زیر زمین است قدرت و بقایش را محتاج ترس مردم است. با این طرفند هادس قدرت مییابد و با آزاد کردن کراکن قدرت بلامنازع خدایان میگردد. پرسیوس که از حادثه غرق شدن نجات یافته و به سرزمین المپیوس راه یافته به دستور پادشاه و به همراه تعدادی سرباز کارکشته به مصاف هادس میشتابد. در میان راه با آکریسیوس مواجه میشوند که اکنون آلت دست و ابزار هادس است. وقتی دست او را میبرند عقربهای مهیب و غولآسایی از قطرات خون او متولد میشوند که تنها به کمک اجنه رام میشوند. جنها در فیلم با لباس بادیه نشینان عرب بوده، به زبان عربی صحبت میکنند و به عقربها دستور میدهند: «اطیعوا الجن». همین اجنه در شفا بخشیدن به دست عقرب گزیده پرسیوس، همراهی تا باغ استیگا و پرسش از جادوگران، احضار کارون، گذر از سرزمین مردگان و رسیدن به معبد آتنا و کشتن مدوسا کمک کردند. البته آیو هم که مانند پرسیوس یک نیمه خدا ولی مونث و هدیهای از جانب زئوس بود در این مسیر خیلی به پرسیوس یاری رساند.
از اینجا به بعد در فیلم نوبت تک تازی پرسیوس است. او که سر مدوسا را به همراه دارد سوار بر اسب پرندهای که از جانب زئوس به سوی او آمده به نبرد کراکن رفته و با سنگ کردن او توسط چشمان مدوسا و تبعید هادس به قعر زمین و دنیای مرگ به کمک شمشیر جادویی زئوس و صاعقهای که از آسمان بر دل هادس وارد میآید پادشاهی زئوس را بر مردم دنیا تمدید میکند و دنیای جدیدی را که آرزوی پدر انسانیاش که او را بزرگ کرده بود و تمامی انسانها داشتند را رقم میزند.
نقد و تحلیل تکنیکی کارگردان فیلم آقای "لوئیس لتریئر" است که قبلا فیلمهای اکشنی مانند ترانسپورتر 1 و 2 و قسمت دوم هالک را کارگردانی کرده و فردی با سابقه است. این فیلم که محصول 2010 بوده و بازیگریِ چهرههای سرشناسی چون سام ورتینگتون (پرسیوس)، لیام نیسون (زئوس)، جما آرتتون (آیو) و... را شاهد است، از نظر تکنیکهای ساخت، بهره گیری از جلوههای ویژه، بازیگری شخصیتهای درجه اول فیلم، همخوانی موسیقی با متن روایی فیلم و جزو فیلمهای خوب و نسبتا قوی است. گرچه سه بعدی سازی و فروش فیلم با این فرمت موفقیت چشمگیری نداشته. داستان فیلم به نوعی همان قصه موجود در اسطورههای باستانی است و این از امتیاز بدیع بودن داستان و ایده میکاهد. هرچند سعی شده با درج برخی کاراکترها و پیچ و خم داستانی مانند پیدا شدن سر و کله اجنه بیابان آنهم درست در لحظه ناامیدی از پیروزی و سکانس ملاقات با جادوگران کمی قالب شکنی شود اما روح کلی حاکم بر فیلم همان فضای حاکم بر اسطورههای یونانی است.
با آنکه عوامل و تکنیکهای ساخت، بکگراند شخصیتی هر یک از بازیگران منتخب در نقشهای اصلی، قوت و ضعف داستان و فیلمنامه و ... در تحلیل و نقد فیلم مهم هستند اما آنچه در شیوه تحلیل و نقد محتوایی مهمتر از آن است روند داستان و مولفههای خاص انتقال مفاهیم و الگو سازی است.
تحلیل محتوایی فیلم این فیلم از نظر معناگرایی در راستای فیلمهایی چون لژیون (Legion) و گابریل (Gabriel) است. در هر سه این فیلمها به نوعی جبهه گیری و صفآرایی بشر را در برابر خدا و موجودی به نام خالق بشر و عالم بشریت شاهدیم. گرچه محتوای هیچیک از این سه یکی نیست اما همه در یک راستا بوده و به نوعی حلقههای یک زنجیراند. مسیری که در گابریل با توهین به فرشتگان مقرب خدا و اعلام جنگ فرشتگان با خدا آغاز شد، در لژیون به اوج خود میرسد و مایکل یا همان میکائیل که در فیلم گابریل جای شیطان را گرفته بود و فساد و پلیدی از جانب او بود در فیلم لژیون در برابر صف فرشتگان نازل کننده عذاب و برپا کنندگان رستاخیز میایستد تا از تولد کودک نامشروع یک پیشخدمت ساده به نام چارلی که به همراه جمعی در یک فروشگاه میان راه به نام آبشار بهشت گیر افتادهاند حمایت کند و نسل بشر را از خطر انقراض و آغاز رستاخیز که شروع حکومت و ابتدای سلطنت خداست بگیرد. در این فیلم دیگر اثری از خدای واحد و فرشتگان نیست. خدای واحد در فیلم جای خود را به خدایان خُرد و ستیزه جویی داده که برای به دست گیری قدرت مطلق و خدایی کائنات هر لحظه در نبرد و کشتار مردمان بسر میبرند.
باستان گرایی از نوع یونان زدگی آنچه از اول تا آخر فیلم بارهای بار در برابر دیدگان تماشاچی تکرار میشود اسطورههای باستانی و شرک آمیز یونان است که بزرگترین و برترین این اسطورهها خدای خلقت است که به خدای آسمان شهرت دارد. در این فیلم زئوس که پدرش را اخته کرده و خود را خدای خدایان نامیده خدایگان عدل و داد معرفی میکند که تنها به دلیل ناسپاسی بندگان اجازه مجازات به برادرش هادس میدهد تا با این مجازات بندگان به شأنیت و جایگان خود پی ببرند و در مقابل خدایان صفآرایی نکنند. البته فیلم در جای دیگر به جفای این خداوندگار و همخوابگی او با همسر آکریسیوس برای درس عبرت کردن قیام او برای تمام آدمیان علیه خداوندی خویش اشاره دارد. اما فضای کلی فیلم به گونهای است که تا آخر فیلم به خوبیهای فراوان زئوس و علاقه بیحد و حصر او به نسل بشر اشاره دارد تا آنجا که نگرفتن جان آکریسیوس و تنها بسنده کردن به آن عمل نامشروع و غیر انسانی را هم به پای این دادگری وی و بشر دوستیاش مینویسد.
تقریبا اسطورهای نیست که در فیلم به آن اشاره شده باشد و ربطی به یونان باستان نداشته باشد. گرچه همین اسطورهها را در میان اقوام و ملل دیگر چون رومیان هم میتوان یافت اما آنچه از سیر تطور اسطورهها برمیآید همین اسطورههای یونانی هستند که نام عوض کرده و با هویتی جدید به ملتهای بعد از خود و تمدنهای همسایه چون رُم راه یافتهاند.
ریشه اومانیسم در یونان باستان بیش از آنکه تقدم تمدن یونان بر رم و سایر تمدنهای بعد از یونان مهم باشد شکل و شمایل اسطورههای یونانی و خدایان ایشان مهم است. با کمی مطالعه در فرهنگ ادیان باستانی میتوان به راحتی دریافت بیشتر اسطورهها و الهههای آنها چهره و پیکری غیر انسانی دارند و بیتر شبیه مظاهر طبیعت، حیوانات و ترکیبی از برخی از اینها هستند. در این میان آنچه خیلی برجسته مینماید شکل و شمایل انسانی خدایان باستانی یونان است. در واقع میتوان گفت بشرگرایی افراطی و تقدس بخشی به انسان و بالا بردن او تا حد خدایی تنها در یک تمدن بسیار برجسته است و این تمدن همان یونان باستان است. این فیلم هم به همین مساله به خوبی اشاره دارد و انسان معیار فیلم که با کاراکتر شخصیتی پرسیوس شناخته میشود نیمی خدا و نیمی انسان است و از همین رو است که خدایی در خون او بوده و قادر به انجام کارهایی است که از عهده دیگران ساخته نیست.
نسل ویژه؛ فرزندان خدا این فیلم هم مانند قریب به اتفاق فیلمهای منجی گرایانه هالیوود عناصر ویژهای را برای منجی خود قائل است که دیگر کاراکترهای فیلم از داشتن آن عاجزند و این همان نقطه افتراق قهرمان داستان از شخصیتهای جنبی قصه است هرچند حضوری بسیار پررنگ در فیلم داشته باشند.
نسل قهرمانان هالیوود که گاه با نشان خون اصیل در برابر مغولها یا همان افراد بیاستعداد و عادی جامعه در فیلمهایی چون هری پاتر به چشم میخورند، شبیه این نشانها را در کارتون و فیلم شگفت انگیزان و چهار شگفت انگیز نیز به وضوح میتوان یافت. در برخی فیلمهای دیگر داشتن قدرت جادو و تسلط بر محیط پیرامون نشان ویژه و اختصاصی شخصیت اصلی فیلم است که نمونه اینها را در جمجمههای دوست داشتنی و شاگرد جادوگر میبینیم.
در این فیلم شاخصه بارزی که پرسیوس به عنوان قهرمان قصه دارد و دیگران از داشتن آن عاجزند صفت فرزند خدایگان بودن و ویژگی نیمه خدایی وی است. همین خصیصه او را تا آنجا پیش میبرد که بر همه مسائل و مصائب پیروز میشود و خدای سرزمین مردگان را به کمک شمشیر زئوس به قعر جهنم میفرستد و آسایش و شادی را برای مردمان هدیه میآورد.
نکته قابل ذکر اینجاست که تنها او نیست که از این موهبت بهرهمند است. آیو که از جانب زئوس نگهبان او در آخر سر هم همسری است که زئوس برای او هدیه کرده نیز دارای این ویژگی است و این دو که به نوعی شخصیت مثبت و مهم داستان هستند از یک ویژگی مشترک بهره دارند.
الهیات مشرکانه یونانی به جای توحید در افسانهها و اسطورههای یونان آنچه در ابتدای خلقت موجود بود و از آن سایر مخلوقات بوجود آمد خدایان قدرتمند و جاه طلبی بودند که کار همیشگیشان دسیسه و نیرنگ برای به دست آوردن قدرت خدایی عالم بود. این خدایان برای آنکه نزاع کمتری با هم داشته باشند قدرت را میان خود تقسیم کرده بودند اما باز هم زیاده خواهی و شهوت رانی آنان را به سوی توسعه قلمرو خویش و تعدی به قلمرو خدایان دیگر که رقبای او بودند میشد. آنچه از اول تا آخر فیلم بیش از هر چیز دیگر بیننده با آن روبرو است همان داستان دسیسه خدایان برای به دست آوردن قلمرو و رعایای خدایگان رقیب است.
در الهیات اسطورهای یونان هر خدایگانی قدرت، قلمرو، رعایا و قانون ویژهای برای خود دارد. در این باور برخی بلایا با دعوای میان خداوندان توجیه میشود درست همان چیزی که در فیلم هم القا میشود مانند رها شدن کراکن توسط هادس به بهانه تادیب مردم اما در واقع برای به دست گرفتن ملک و ملکوت از دست زئوس.
منجی زنا زاده آنچه در بسیاری از فیلمهای مهم، استراتژیک و آخرالزمانی هالیوود به ویژه در سالهای اخیر بیش از پیش به چشم میخورد معرفی موعود و منجی به عنوان یک فرد عادی و حتی انسانی پست و پست فطرت از درون جوامع غربی است که تنها ویژگی او تهور و نترسی، باور به توانستن، ایمان به قدرت درون کشف آن توسط ورزشها و آئینهای ورزشی – عرفانی شرق و ... است. گاه هالیوود پستی را به نهایت میرساند و شخصیت منجی آخرالزمان را فردی معرفی میکند که نه تنها از افراد جامعه از نظر ویژگیهای اخلاقی و انسانی بالاتر نیست بلکه حتی در نهایت ذلت و خواری است و حتی ریشه و عامل تولد او هم مطابق هیچ دین و آئینی صحیح، قانونی و شرعی نیست.
پرسیوس که منجی فیلم و موجودی نیمه خداست نه تنها به خاطر نسبتی که با خدای آسمان دارد معنوی و روحانی نیست بلکه فیلم تعمد دارد تا او را فردی خشک، خشن و بیروح معرفی کند که از رابطه نامشروع زئوس با همسر یکی از پادشاهان زمینی متولد شده بود. این اولین فیلمی نیست که در آن تصریح به زنا زادگی منجی میشود و یقینا آخرین آن هم نخواهد بود. از جمله فیلمهایی که در آن منجی از راه نامشروع متولد میشود میتوان به فیلم لژیون، 2012 رستاخیز (Doomsday) و ... اشاره کرد. شاید علتی را بتوان برای این کار یافت و آن این که هالیوود با مخاطبانی در ارتباط است که به آئین مسیح معتقداند و عیسی ابن مریم (ع) را مسیحای موعود و منجی آخرالزمان میدانند که قرار است از آسمان باز میگردد، اما همین مسیحا در نگاه یهودیان لجوج جز دجالی بیش نبود که خود را مسیحا نامید. آنان که تحمل وی و آئینش را نداشتند انگ رابطه نامشروع به مادر او زدند و فرزندش را که معجزه خدا و پیامبری اولوالعزم بود کودکی نامشروع خواندند. این مساله در بسیاری از فیلمها به صورت نامحسوس و غیر مستقیم و گاه به صورت مستقیم و در قالبی هتاکانه مانند فیلم آخرین وسوسه مسیح ساخته مارتین اسکورسیزی تکرار میشود و به مسیحیان جهان و به ویژه ایالات متحده کنایه زده میشود که منجیای که شما از آن دم میزنید فردی است که از راه رابطه نامشروع پا به این دنیا نهاده.
این فیلم در این نوع از توهین به حضرت مسیح گوی سبقت را از فیلمهای مشابه برده زیرا در این فیلم تصریح به همخوابگی خداوندگار با زنی از انسانها و تولدی کودکی که منجی است و با آنکه از خواندن و دعا از درگاه خدای پدر بیزار است اما در نهایت ملک او را از دست خداوندگار شیطانی و پستی چون هادس نجات میبخشد و در سکانس پایانی فیلم زئوس به او میگوید گرچه تو خدایی را نپذیرفتی و میخواهی در قالب انسان زندگی کنی اما مردمان به خاطر فداکاری و ایثار تو و اینکه ایشان را از دست موجودی پلید مانند هادس نجات بخشیدی خواهند پرستید. اینها که کنار یکدیگر قرار میگیرند یادآور مولفههای مسیحی میشوند که صهیونیزم تلاش دارد وی را دجال معرفی کند.
ایران ستیزی
40:28 از ابتدای فیلم میگذرد. پرسیوس و دوستانش در تعقیب آکریسیوس هستند که اکنون آلت دست و ابزاری برای پیش برد اهداف هادس شده. از دل کوه و دشت به ورودی دروازه ادیان میرسند بعد ستونهای به جا مانده از تخت جمشید را میبینند. وقتی کمی جلوتر میروند نشان پرسپولیس یا همان اسب دو سر که باید روی سر ستون باشد روی زمین افتاده. صحنه، نشانهها و نمادها به گونهای است که بیانگر سرزمین ایران است.
عقربهای غولآسایی هم که از خون ریخته شده آکریسیوس روی زمین بوجود آمدهاند شاید اشاره به اسطورههای ایرانی باشد. مطابق این افسانهها وقتی اهریمن در کالبد جوان ظاهر میشد لباسی بر تن داشت که پر از عقرب بود. این که عقرب از دل خاک ایران میجوشد شاید کنایه از اهریمنی بودن ایران از نگاه هالیوود باشد. البته این نکته فراتر از احتمال است و فیلمهای بسیاری که بر ضد ایران در هالیوود ساخته میشود نشان عداوت و کینه سرشار و همیشگی سردمداران این شهرکهای صهیونیستی با ایران اسلامی است. نمونه این دشمنیها را در فیلمهایی مانند بدون دخترم هرگز!، سنگسار ثریا، کشتی گیر و ... به وضوح میتوان یافت.
شیعه ستیزی از موارد دیگری که در این فیلم برعلیه ادیان موضوع گرفته شده جایی است که پرسیوس از معبد آتنا و از نزد مدوسا زنده باز میگردد دوباره با آکریسیوس که توانسته بود از دست او بگریزد روبرو میشود. قبل از اینکه پرسیوس بتواند کاری کند آکریسیوس شمشیر دو سری را که در دست دارد در قلب آیو فرو میکند. با همین شمشیر دو سر شمشیر پرسیوس را از وسط دو نیم میکند.
استفاده از شمشیر دو سر در هیچ یک از فیلمهای هالیوودی رایج نیست. تنها در یک فیلم هالیوودی که کارگردان آن یک مسلمان سنی مذهب به نام مصطفی عقاد است این شمشیر به خدمت گرفته شده و آن هم برای نشان دادن و به تصویر کشیدن شخصیت امیر مومنان (ع). در فیلم «محمد رسول الله» که ساخته این کارگردان است هیچ تصویری از امیر مومنان نشان داده نمیشود و حتی بسیاری از مناسب امیر مومنان به زید پسر خوانده رسول خدا داده شده. اما در جنگ احد وقتی میخواهد رشادت حضرت امیر را به تصویر بکشد از مولای متقیان تنها به نشان دادن شمشیری دو سر بسنده میکند. این شمشیر که بیانگر ذوالفقار است به جای داشتن دو دو لبه تیز که در واقع اینگونه بوده به شکل تحریفی نشان داده شده و دو سر جدا از هم دارد.
گرچه در واقع ذوالفقار به این شکلی که هالیوود ترسیم کرده نیست اما وقتی تنها شکل عرضه شده است این شمشیر نشانگر فردی است که آن را در دست دارد و گنجاندن چنین شمشیری در فیلم نبرد تایتانها آنهم بعد از تخریب چهره ایران و ایران ستیزی چیزی جز اسلام ستیزی آن هم از نوع ستیز با اسلام جهادی و اسلام قیام و شهادت نیست. آیا شخصیتی برتر و بالاتر از امیر مومنان در دفاع از اسلام یافت میشود؟ چرا غرب نباید در تخریب ریشه اسلام جهاد و شهادت و سیاه نمایی ان نکوشد؟! مگر جز علی ابن ابی طالب مقتدای دیگری برای اسلام قیام و انتظار وجود دارد؟ مقتدایی که تنها او شایسته است امیر مومنان خطاب شود ولاغیر!
جن یا عرب در سکانس تخت جمشید وقتی چند عقرب جدید به سوی پرسیوس و یاران خستهاش میآیند موجوداتی عجیب و غریب به کمک این گروه باصطلاح پهلوان میشتابند که از آنان با عنوان دیجن "Dijnn" یا قاتلین بیابان یاد میشود. این موجودات، لباس عربهای بادیه نشین بر تن دارند، به زبان عربی صحبت میکنند و مرکبهایشان شتر است.
جدا از کمکی که به پرسیوس و دوستانش در انجام ماموریتشان میکنند و در همین راستا سرکرده اجنه در معبد آتنا جان خویش را فدای آرمان پرسیوس میکند، نکتهای که قابل تامل است همبستگی نمادهایی مانند بیابان، شتر، لباس عربی، عمامه و برخی نمادهای عربی- اسلامی با اسلام در هالیوود است. در این فیلم اجنه که با لباس اعراب بدوی ظاهر میشوند و در کنار عقربهای غولآسایی که رام کردهاند مرکب اصلی ایشان شتر است به نوعی نماد اسلام تسامح و حتی بالاتر نماد اسلام ناب آمریکایی است که به جنگ خدا میرود و از اسلام چیزی جز لباس و شترش را ندارد اما فرهنگ و باورش همانی است که غرب در پی آن است. حتی در این راه میمیرد تا فرد برگزیده بشر به آرمان خویش برسد.
جمع بندی بنابر گزارش پایگاه اطلاع رسانی امپایر آنلاین، عنوان قسمت دوم فیلم سینمایی که با عنوان "نبرد تایتانها" روی پرده رفت، "خشم تایتانها"Wrath of the Titans است و این فیلم اکشن فانتزی در بهار سال 2012 میلادی بر روی پرده سینماهای سراسر جهان خواهد رفت. این خبر و انتشار نسل سوم بازی خدای جنگ (GOD OF WAR) آن هم تقریبا همزمان با انتشار فیلم، نشان دهنده ادامه دار بودن این پروژه و اهمیت این موضوع از سوی سازندگان هالیوودی آن است. فیلم نبرد تایتانها در راستای جا انداختن فرهنگ و باور به خدایان فیلمی انحصاری نیست. مشابه این روند را به شکلی آرامتر و غیر محسوستر در فیلم The Chronicles of Riddick شاهدیم.
حرکتی که غرب امروز در میان راه آن است، مبارزه با ادیان توحیدی، مفهومی به نام خدا، مقدسات، فرشتگان، مفهوم نبوت و انبیا و هرچه که قداستی بالادستی و فرابشری را به انسان معرفی کند. این مبارزه که قدیمیترین دعوای بشری است و همگان آن را با دعوای خیر و شر و حق و باطل میشناسند امروز با جدیدترین ابزار و با کمک تاثیرگذارترین رسانهها و با قدرتی وصفناپذیر به حرکت خود ادامه میدهد.
باطل که خیال میکند میتواند جلوی حق بایستد و وعده حتمی خداوند را به تاخیر بیاندازد و یا در اصل ثبوت آن خدشه ایجاد کند از هیچ راهی و تلاشی فروگزار نیست. نمونه و شاهد مثال این کلام بازیها، فیلمها، انیمیشنها و مستندهای فراوانی است که هر ماه و هر هفته به بازار میآیند تا ضمن تغییر ذائقه جوان معاصر او را با سرگرم کردن به خود از مشغول شدن به مسائل اصلی باز بدارند.
آنچه که مسئولین و اهل دغدغه باید بدانند این نکته است که تا زمانی که مخاطب رسانه اهل اندیشه نیست در معرض اینگونه اندیشهها قرار گرفتن جوان آن هم با قدرت و هنری که رسانه دارد نه تنها اوقات فراقت جوان و نوجوان ما را پر نمیکند بلکه نیازی خیالی و پوشالی و شبههای ظریف در دل او میکارد که پاسخ این نیاز و شبهه به این آسانی نخواهد بود. باید قبل از اینکه شبهه و نیاز را در مقابل او قرار دهیم راه چاره و پاسخ در دستان خود ما باشد نه اینکه مام هم ابزاری برای ترویج غرب و سوق دادن جوان به سوی آنچه جهان سلطه از ما و جوانان مملکت ما میهواهد باشیم.
منابع • دکتر فاطمی، افسانه طلاهای المپ، دانشگاه ملی، ۱۳۵۴ • راجر لنسلین گرین، اساطیر یونان، سروش، ۱۳۷۵ • ویل، دورانت. تاریخ تمدن، یونان باستان (جلد دوم) ترجمهٔ امیرحسین آریانپور و دیگران. سرویراستار، محمود مصاحب. چاپ ششم، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، • ژوئل اسمیت. فرهنگ اساطیر یونان و رُم، ترجمه شهلا برادران، خسرو شاهی. چاپ دوم: 1387 انتشارات روزبهان، چاپ فرنگ معاصر • جی.سی.کوپر. فرهنگ مصور نمادهای سنتی، ترجمه ملیحه کرباسیان، سال 1379، نشر فرهاد • حسین توفیقی. آشنايي با اديان بزرگ • فرهنگ ادیان جهان ص 56