به گزارش رجانيوز، رهبر انقلاب طي سخنان مهمي به موضوع "تکیه نظری و علمی نظام به حوزه های علمیه" اشاره كردند و رسالت نظریه پردازی در همه عرصه ها از جمله سیاست، اقتصاد، مدیریت، مسائل تربیتی و دیگر مسائل مطرح در اداره کشور را متوجه علمای دین یعنی کسانی دانستند که اسلام را می شناسند و متخصص این امر هستند.
سخنان ايشان بار ديگر به خطري كه از ناحيه دانشگاه ها و علوم انساني غربي احساس مي شد، اختصاص داشت. ايشان در مهرماه سال گذشته و بعد از جريانات بعد از انتخابات نيز تاكيد كرده بودند: «مبنای علوم انسانی غرب که در دانشگاه های کشور به صورت ترجمه ای تدریس می شود، جهان بینی مادی و متعارض با مبانی قرآنی و دینی است، در حالی که پایه و اساس علوم انسانی را باید در قرآن جستجو کرد.»
بعد از تاكيدات و سخنان ايشان بود كه كميته اي در شوراي عالي انقلاب فرهنگي به رياست دكتر حداد عادل براي بازنگري در متون درسي تشكيل شد. آن روزها برآورد عالمان بر اين بود كه همان دشمني كه احساس خطر از ناحيه او انقلاب فرهنگي را در سال 57 كليد زد، به گونه اي ديگر طي اين سال ها در پوشش علوم انساني دانشگاهي جايگاه خود را پيدا كرده است و همان نگاه برخواسته از سكولاريسم و مادي گرايي در دروسي كه دانشجويان مي خوانند، سيران دارد و اين دقيقا همان مسئله اي است كه ناآرامي هاي اجتماعي و مشكلات سياسي را نيز موجب مي شود.
در واقع برآوردي كه ايجاد شد و بعدها حتي امثال سعيد حجاريان و تاجيك نيز در اعترافات خود بر درستي آن صحه گذاشتند اين بود كه فتنه بعد از انتخابات برونداد نقش آفريني دشمن ديريني انقلاب يعني همان جريان روشنفكري و سكولاريته به مثابه يك مدل زندگي و يك مدل اداره اجتماع است.
اين مسئله اي بود كه آن روزها آيت الله مصباح يزدي نيز با يادآوري اعترافات برخي سران اغتشاشات بعد از انتخابات بر آن صحه گذاشت: «حوادث اخير به روشني ضعف علوم انساني در دانشگاهها را برملا کرد؛ چرا که تفکر براندازي نظام اسلامي محصول انديشه اساتيدي است که از ساليان گذشته چنين تئوريسينهايي راتربيت كردهاند.»
اين مفهوم دقيقا همان چيزي بود كه رهبر انقلاب در ديدار خود با طلاب مجددا به آن اشاره داشتند. ايشان خلأ نظریه پردازی دینی در عرصه های مختلف اداره کشور و جامعه را موجب نفوذ و جایگزینی نظریه های غربی و غیر دینی دانستند و خاطرنشان کردند: «تأکید مکرر اینجانب بر ضرورت توجه به علوم انسانی در دانشگاهها، ناشی از همین واقعیت است.»
ایشان افزودند: «علوم انسانی رایج، متکی بر جهان بینی دیگری غیر از جهان بینی الهی است و مدیران آینده کشور را براساس اهداف جهان بینی غربی و مادی تربیت می کند که لازم است حوزه های علمیه و علمای دین برای جلوگیری از این انحراف، نظریه های اسلامی را در زمینه های مختلف مشخص و برای برنامه ریزی در اختیار مسئولان بگذارند.»
با وجود تاكيدات رهبر انقلاب طي اين سال ها بر اهميت اين مسئله و حياتي بودن آن و نيز تبيين نقشه راهي كه از كرسي هاي نظريه پردازي مي گذشت؛ اما متاسفانه بيش از اصولگراهاي مدعي خط ولايت، اصلاح طلبان بر موضوع علوم انساني همت گماردند. اينان كه عرصه سياسي را در شرايط كنوني فاقد امكان بهره برداري و نقش آفريني جدي مي ديدند، بار ديگر به همان مبادي بازگشتند تا با تئوريزه كردن سكولاريته و دفاع مطلق از آن ريشه جريان خود را تحكيم بخشند.
نشرياتي مانند "مهرنامه" در واقع چنين رسالتي براي خود تعريف كردهاند. اين تئوريزه كردن علوم انساني غربي و به چالش كشيدن اساتيد دانشگاهي منتقد حتي در رشته هاي تخصصي چون جامعه شناسي نيز بروز پيدا كرد و منتقدان جامعه شناسي چون فياض و كچوئيان در مهرنامه مورد هجمه قرار گرفتند.
در واقع، رسالت اينگونه نشريات و برخي چهره هاي اين جريان، بازسازي، تقويت و تئوريزه كردن همان انديشه هاي روشنفكري در راستاي همان خطري است كه تا كنون عالمان نسبت بدان هشدار داده اند.
مهرنامه اگر چه از مخاطب چنداني برخوردار نيست و هنوز نتوانسته است جايي براي خود باز كند، اما در عرصه انديشه به عنوان يك سنگر جبهه سكولاريته در مقابل انقلاب به شمار مي آيد. اين در حالي است كه با وجود هشدارهاي مكرر رهبر انقلاب و برخي بزرگان چون آيتالله مصباحيزدي هنوز عزم جدي براي نقش آفريني در اين جبهه از سوي اصولگرايان و انقلابيون ديده نمي شود و ترجيح مي دهند بيشتر درگير همان منازعات سطحي سياسي و دعواهاي بي حاصل جناحي خود باشند.
اعلام دوباره خطر نسبت به جريان روشنفكري كه در بستر طبقه برخوردار بورژوازي رشد يافته است، از سوي رهبر انقلاب آن هم در جمع طلاب حوزه علميه يك گزاره مهم را فراروي دلسوزان انقلاب مينهد. در واقع، انقلابيون و خصوصا حوزويان بايد بدانند اگر فكري به حال زيربناي فتنه نكنند و صرفا به برخورد با روبناي فتنه دل خوش كنند، بار ديگر همين زيربنا، روبناي خود را بازتوليد خواهد كرد و فتنه ديگري را خواهد پروراند؛ فتنه اي كه بانيان آن لزوما وابسته سياسي نيستند، بلكه اين وابستگي فكري است كه آنان را بدين سو مي كشد.
اكنون به نظر بايد فضاي نقد و بررسي جدي در خصوص علوم انساني رايج را در دانشگاه ها فراهم آورد. اين فضاي نقد و گفتگو مي تواند از يك مناظره ساده براي جريان سازي آغاز شود و كم كم در قالب كرسي هاي نظريه پردازي شاكله خاص خود را پيدا كند. يك اشتباه بزرگي كه برخي در كشور مرتكب شدند، ثقيل كردن بار كرسي هاي نظريه پردازي است، آن گونه كه هيچ كس را ياراي تحمل وزن برگزاري آْن نباشد. مي توان از مناظره هاي ساده تري كه دانشجويان نيز مي توانند متكفل آن باشند، آغاز كرد. وقتي جريان سازي لازم صورت گرفت و موجي ايجاد شد، آن گاه است كه مي توان به موج ايجاد شده عمق بخشيد.
اكنون كه شعله هاي فتنه فروكش كرده است، جبهه انقلاب بايد با همان روحيه تهاجمي خود "ريشه"هاي فتنه را هدف بگيرد و اين دقيقا همان انتظاري است كه رهبر انقلاب دارند. هدف گرفتن ريشه هاي فتنه در دو قالب "سلبي" و "ايجابي" ممكن است. در گام نخست و در بخش سلبي كافي است مباني و فلسفه علوم در دانشگاه ها به نقد كشيده شود و پرسش از مبادي علوم، پرسش همگاني شود. اگر كچوييان و فياض از مرگ جامعه شناسي مي گويند، اين سخن بايد آن گونه تكرار شود، كه احساس خطر اساتيد سكولار را برانگيزد. بايد موضوع بي طرفي علم، مورد نقد و هجمه جدي قرار گيرد.
البته در گام بعد در حوزه ايجابي نيز بايد كار جدي صورت پذيرد. اگر نفي و نقد صورت پذيرفت، دغدغه كار ايجابي نيز فراگير خواهد شد، نيروهاي با انگيزه نيز در اين حوزه به ميدان خواهند آمد و شكل خواهند گرفت و اينجاست كه اصلاح يا ارائه جايگزين براي متون درسي ممكن مي شود. و الا با تغيير سرفصل متون قطعا و يقينا هيچ مشكل درخور توجهي از نظام حل نخواهد شد. از اين روست كه به نظر مي رسد انقلابيون مي بايست به "بازتعريف انقلاب فرهنگي" در دوره حاضر فكر كنند.