ما ديديم حرف حسابي است آقا مهدي و دوستان گفتند ظرفيت را 200 نفر بكن 100 تا 150 نفر از دوستان ثبت نام كرده بودند حدودا 100 الي150 نفر كم شدند مجموعا با كادر پرواز 200 نفر شد. گفتند پول پرواز بدهيد آقا مهدي اين مسئله را به احمد آقا گفت ،احمد آقا رفت داخل پول بياورد براي پرواز بدهيم ،يك وقت ديديم احمد آقا آمد يك كمي پول دستش است آقا مهدي گفت اين چيه احمد آقا گفت :كه آقاگفته اند من پول خودم و احمد را مي دهم من كار به كسي ندارم و پول را گذاشت آنجا و بليط را گرفت و رفت.
وقتي اينطور شد خيلي آقا مهدي جا خورد گفت :پول پرواز را چكاركنم از يك طرف ما خودمان و از طرف ديگر خبرنگاران كه هيچ آمادگي نداشتند،هيچ وقت در عمرشان اين اتفاق نيفتاده بود، شايد بعد هم اين اتفاق برايشان نيفتاده باشد همه نگران شدند، سروصدا شد از مركز به اينجا، آنجا كه اينها مي گويند پول بدهيد برويم ،نرويم، بالاخره ناچار شدند يك مقدار زيادشان كه مي خواستند بيايند همه پول پروازشان را دادند، ما هم رفتيم اين ور آن ور البته پول جور كرديم كه با امام بياييماين آقايان 3 ماه 4 ماه با امام دارند كار مي كنند و اداره مي كنند اين جا رااين خبرنگاران دارند كار خبري مي كنند و امام مي گويند نه خبر مي خواهم نه چيزي مي خواهم، من از بيت المال به اين چيزها پولي نمي دهم هركه مي خواهد بياييد خودش بيايد در واقع دنبال اين نيست كه يك حركتي بكند كه اين حركت يك روزي كه خداي نكرده جنبه شخصي به خودش داشته باشد يا تعلقي به خودش داشته باشد چون امام در تمام زندگيش فرار مي كرد از اين مسئله و همه را براي خدا و رضاي خدا و براي خدا و وظيفه انجام مي داد.