علی محمد دستغیب که به مدد استفاده از لقب دستغیب توانست به مجلس خبرگان راه یابد و پس از اظهارنظرهای ضد انقلابی خود و در حالی که اعضای خبرگان مصمم به اخراج وی از این مجلس بودند، به مدد التفات رهبر معظم انقلاب در مسند نمایندگی این مجلس باقی ماند، در ماههای فتنه به عنوان یکی از مراجع تقلید ساختگی اهالی فتنه به ایفای نقش پرداخته است.
در همین زمینه نشریه 9 دی در شماره اخیر خود با انتشار گزارش مفصلی، به بیان نسبت علی محمد با شهید محراب سیدعبدالحسین دستغیب پرداخته و بنا بر پارهای گزارشات محلی، از احتمال تغییر فامیل این خواهرزاده شهید محراب از "عزیز سربی" به دستغیب خبر داده است. در این گزارش با نقل خاطراتی از شهید محراب آیت الله دستغیب به ارسال نامه ایشان به آیت الله مشکینی و شکایت از اقدامات مخوف باند علی محمد در استان فارس اشاره شده و به نقل از یکی از نزدیکان شهید محراب، از تهدید آن مرحوم مبنی بر ترک شیراز در صورت ادامه اقدامات علی محمد در دادستانی فارس خبر داده شده است. در ادامه این گزارش را می خوانید:
این دستغیب آن دستغیب نیست
ظهور در يك ظهر تابستاني
يك روز تابستاني سال 1387 بود كه دو ادعاي دوم خرداديها، نگاه تحليلگران سياسي را به خود جلب كرد. نخست؛ «در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري تقلب خواهد شد!» دوم؛ «دفتر علي محمد شيرازي با ايجاد يك پايگاه مجازي و انتشار رساله عمليه وي، او را مرجع، معرفي كرد.»
طبيعي بود كه از ابتدا كشف ارتباط مشخص بين «ادعاي زودهنگام تقلب» و «ادعاي ظهور يك مرجع تقليد» ساده نبود. "آيا اعطاي انبوه لقب «آيت الله» و «مرجعيت» خط سياسي مشخصي را دنبال ميكرد؟ چند روز پيش از آن هم از اعلام مرجعيت «بيات زنجاني» گزارشهائي منتشر شده بود. همزمان رسانههاي اجنبي با ولعي تمام، لقب «آيتالله» را به "محمد موسوي خوئيني ها"، "محمد موسوي بجنوري"، "حسين موسوي تبريزي"، "محمد تقي خلجي"، "فاضل ميبدي"،"مصطفي محقق داماد" و "محسن كديور شيرازي" و... اعطا ميكردند.
«خط سياسي» دريافت كنندگان اين القاب، مشخص بود همه در سلك جناح اصلاحطلب بودند. همان جناحي كه «ادعاي زودهنگام تقلب» را نيز مطرح ميكرد. پيوند دو ادعاي «تقلب» و «مرجعيت دستغيب» 10 ماه بعد بر همگان عيان شد. افق اين دو ادعا را پژوهشگراني كه از پيوندهاي نانوشته گروهكهاي همسوي چون «تبهكاران زنجيرهاي» و «مهدي هاشمي معدوم»، «مجمع موسوي خوئينيها»، «سازمان بهزاد نبوي» و... مطلع بودند، حدس ميزدند.
درباره نسب دستغيب
علي محمد بن علي اكبر بن علي محمد بن هدايت الله در ۲۳ اسفند ۱۳۱۳ در شيراز به دنيا آمد. او خواهر زاده شهيد محراب آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب است.
هواداران وي در پايگاه مجازي او نكاتي را براي معرفي او ذكر كردهاند كه قابل توجه است. از جمله در بخش زندگي نامه وي، با ارائه شجرهنامهاي، نسب وي را از طريق خاندان جليل دستغيب به زيد ابن امام زين العابدين ميرسانند. اما برخي گزارشهاي محلي درباره نسب وي روايت ديگري را ادعا ميكنند و ميگويند وي در نسب، اسم و حتي صنف، به خاندان جليل دستغيب مرتبط نيست. بلكه وي فرزند "عزيز سُربي" است كه پس از تغيير نام خانوادگي خود قصد بهره برداري از نام خاندان دستغيب را دارد.
به نظر ميرسد بايد براي نقد رفتار افراطي اطرافيان آقاي دستغيب به روايتهاي مستند تكيه كرد. براي اداي حق مطلب در خصوص نسب وي به پايگاه مجازي آيت الله سيد علي اصغر دستغيب، استناد ميكنيم. اين پايگاه در آبان ماه 1388 نوشت:
«شهيد بزرگوار... سيد عبد الحسين دستغيب... دو همشيره داشتند که يکي از آنها با آقاي سيد علي اکبر دستغيب و ديگري با آقاي عزيز سربي ازدواج کردند. مرحوم سيد علي اکبر دستغيب و مرحومه سيده همدم (نصرت الشريعه) دستغيب پسر عمو و دختر عمو بودند... و حاصل ازدواج ايشان سه پسر- آقايان سيد علي محمد، سيد محمد و سيد علي اصغر- و يک... دختر است. حضرات آيات سيد علي محمد و سيد علي اصغر دستغيب هم اکنون نمايندگان مردم فارس در مجلس خبرگان رهبري هستند... بنابراين آقايان فوق الذکر هم از جهت پدري و هم از جهت مادري از سادات ميباشند. مرحوم آقای عزيز سربي سيد نبود و فقط همسر ايشان از سادات دستغيبي بودند، بعدها بعضي از فرزندان ايشان فاميل خود را از سربي به دستغيب تغيير دادند، لذا آنان از سيادت برخوردار نيستند.»
طرفداران علي محمد دستغيب در پايگاه او، وي را [تنها] مصداق ظهور مرجعيت پس از 80 سال در خاندان دستغيب قلمداد كردهاند. در واقع وي را سرآمد ديگر فضلاي اين خاندان شريف و حتي شهيد آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب، معرفي نمودهاند. (دستغيب دات آي آر. زندگينامه).
در اين مقال قصد مقايسه مقام علمي ديگر فضلاي اين خاندان جليل با وي را نداريم. اما پرهيز او از برگزاري يك مناظره كه بارها از سوي افرادي چون حجت الاسلام انجوي نژاد مطالبه گرديد و بي پاسخ ماند، نكته قابل تاملي است.
علي محمد دستغيب، از نوجواني با ارشاد دائي خود شهيد دستغيب به دروس حوزوي روي آورد.
دو مسجد و يك انقلاب اسلامي
در جريان انقلاب اسلامي و نيز سالهاي دفاع مقدس، دو مسجد در شيراز كانون فعال جوانان انقلابي بود. يكي مسجد «شيشهگرها» كه با هدايت آيت الله شيخ عبد الحسين حائري شيرازي(ره) و سپس فرزندش آيت الله محي الدين حائري فعاليت ميكرد و ديگري مسجد «آتشيها» بود که بعدها مسجد قُبا ناميده شد.
امامت مسجد اخير با آيت الله سيد ابوالحسن دستغيب - دائي ديگر علي محمد دستغيب - بود. وي در سال ۱۳۴۸ ش. امامت اين مسجد را به علي محمد سپرد. در اين شرايط گروهي تفرقه افكن با سوء استفاده از رقابتها و هيجانات جوانان انقلابي اين دو مسجد، كوشيدند توانائي شگرف اين دو سنگر توحيدي را مضمحل سازند.
این تكاپو با تلاش شبكههاي مخفي جاسوسي براي نفوذ در ميان گروههاي انقلابي و اضمحلال یا انحراف آنها ابعاد وسيعتري به خود ميگرفت. با اين وصف انقلاب اسلامي در سايه تفضلات الهي و مجاهدتهاي حضرت امام(ره) و ملت انقلابي ايران به پيروزي رسيد. بديهي بود كه بخش هائي از بازماندگان نامكشوف شبكههاي جاسوسي، ارتباطات خود را با محافل انقلابي تداوم بخشيدند تا فرصتهاي مقتضي را براي مهار انقلاب اسلامي در يابند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، علي محمد دستغيب مسئوليتهاي مهمي را در استان فارس بر عهده گرفت. وي مدتي "سرپرست پادگان هوابرد شيراز" و نيز "سرپرستي حزب جمهوري اسلامي در فارس" بود. با حكم آقاي منتظري به عنوان «رئيس دادگاه انقلاب استان فارس» و همزمان مسئوليت نمايندگي وي را در دانشگاه شيراز عهدهدار شد. وي سپس به مجلس خبرگان رهبري راه يافت. براي حضور در انتخابات اولين دوره اين مجلس، اجتهاد وي از سوي چند تن از جمله جلال الدين طاهري- امام جمعه مستعفي اصفهان- تائيد شد.
اميد و ناكامي
مناصب علي محمد دستغيب پس از انقلاب اسلامي، به "اطرافيان" وي ميدان عمل وسيعي داد. زماني كه وي در دادگاه انقلاب بود، "اطرافيان" زد و خوردهاي شتابزده وسيعي را به نام برخورد با ضد انقلاب و خوانين منطقه در پيش گرفتند و به تسويه حسابهاي شخصي و تصاحب املاك و اموال مردم پرداختند. تندروي آنها، شكوائيههائي را در پي داشت و موجبات نگراني شهيد دستغيب را فراهم آورد. آيت الله شيخ علي موحدي در اين خصوص ميگويد:
«سيد علي محمد دستغيب در سال 1360 قاضي دادگاه انقلاب بود که گروهي از عناصر چپ دور او نفوذ کرده بودند و کارهاي خلافي از جمله گرفتن زمينهاي مردم را انجام ميدادند که باعث ناراحتي و نگراني شهيد دستغيب شد و ايشان چند بار به سيد علي محمد دستغيب تذکر دادند ولي او قبول نميکرد و به راه خودش ادامه ميداد.»
موحدي شهادت شرعي ميدهد که شهيد دستغيب از فعاليت افراد مسجد قبا و خواهرزادهاش، راضي نبود و به آنها هيچ گاه روي خوش نشان نميداد. آن شهيد، با تداوم رفتار ظالمانه اطرافيان علي محمد دستغيب، طي نامهاي خطاب به آيتالله مشکيني- مسئول وقت گزينش و اعزام قضات - خواستار برکناري وي از دادگاه انقلاب شد. موحدي كه خود حامل اين نامه بوده، تصريح ميكند:
«من نامه را به قم بردم و وقتي نامه را به آيت الله مشکيني دادم ايشان پس از خواندن نامه گفتند که آقاي عبدالحسين دستغيب (شهيد آيت الله دستغيب) از عملکرد سيد علي محمد دستغيب در دادگاه شيراز ناراحت هستند و تهديد کردند که اگر ايشان را تعويض نکنم از اين جا(شيراز) ميرود. سيد علي محمد دستغيب وقتي از اين واقعه اطلاع پيدا کرد زود استعفا داد و به مکه رفت.»
چندي بعد سيد عبدالحسين دستغيب، در 18 آذر 1360 در حالي كه رياست حوزه علميه فارس، نمايندگي حضرت امام خميني(ره) در اين استان، امامت جمعه شيراز و توليت آستان مقدس حضرت شاهچراغ را بر عهده داشت، به شهادت رسيد.
آيا بين شهادت سومين شهيد محراب و باندي كه در اطراف علي محمد نفوذ كرده بودند، رابطه اي برقرار بود؟ در پي شهادت او، اطرافيان علي محمد دستغيب اميدوار بودند وي به جاي دائي خود به عنوان نماينده حضرت امام(ره) در استان و امام جمعه شيراز منصوب گردد. اما آيت الله محي الدين حائري شيرازي به اين مقام برگزيده شد. توليت آستان مقدس حضرت شاهچراغ نيز پس از شهيد دستغيب از سوي حضرت امام(ره) به آيت الله سيد مهدي دستغيب-برادر شهيد دستغيب- واگذار گرديد.
اين انتصابات، باند مخوف اطرافيان علي محمد دستغيب را تا حدودي ناكام ساخت. اما چنانكه خواهيم ديد آنها از مجراي ديگري بركشيده شدند.
فعاليتهاي علمي و آموزشي دستغيب، محمل مناسبي براي تحكيم موقعيت اطرافيان وي بود. آنها با تكيه بر خلا نظارت بر تاسيس و مديريت مدارس علميه استان، به توفيقات قابل توجهي نيز دست يافتند. البته موقعيت علمي و معنوي آيت الله شيخ حسنعلي نجابت شيرازي(ره) و برخي ديگر از فضلاي شيراز نيز بيش از آن بود كه علي محمد دستغيب در فارس موقعيت ممتازي داشته باشد.
در سال 1368 ش. آيت الله نجابت، دارفاني را وداع گفت و پيكرش در جوار مضجع شهيد دستغيب آرام گرفت. "اطرافيان" علي محمد دستغيب، وي را به گونهاي وارث علمي و فقهي آيت الله نجابت توصيف كردند.
از سال ۱۳۶۸ و همزمان با رحلت آيت الله نجابت وي به توصيه "اطرافيان" به تدريس خارج فقه و اصول نيز پرداخت. بازسازي مسجد قبا، تاسيس کتابخانه باقر العلوم(ع)، اداره مدارس علميه ابوصالح(عج)، مکتب الاخلاص، بيت الزهراء(س)، امام صادق(ع) - در بخش گويم از توابع شهرستان شيراز- فعاليت آموزشي-فرهنگي وسيعي را براي اطرافيان دستغيب مهيا ميساخت.
آنها پذيرش الگو، سرفصلها و هدايت مركز مديريت حوزه علميه قم را رد ميكردند و شعار "استقلال مدارس علميه خود از نفوذ حكومت" را سر ميدادند. آيت الله شيخ علي موحد عضو شوراي ناظر بر حوزههاي علميه استان فارس در اين باره ميگويد:
«کساني آمدند از اين خلاء موجود در تاسيس مدارس حوزههاي علميه استفاده و طلبه هايي را جمع و مدارسي را تاسيس کردند و عقيده دارند که خودشان هم بايد حاکم بر سياستهاي اين مدارس باشند و تقريبا وضع حوزه علميه سيد علي محمد دستغيب اينگونه است و ميخواهد خودش حاکم بر مدارس باشد. نماينده حوزه علميه قم براي بررسي وضعيت حوزه علميه وي به او مراجعه کرده و ايشان گفتند زير بار مصوبات حوزه علميه قم نميروند.»
اينگونه بود كه طي سال گذشته حاصل نظارت گريزي "اطرافيان" علي محمد دستغيب را در آشوبهاي مهيب و تهاجمهاي خونبار به مردم روزهدار در روز قدس عيان گرديد.
ميتوانيم براي آشنائي بيشتر با دستغيب، خود را جاي فتنه گران گذاشته تا ببينيم وي چه نقشي را ميتوانست براي فتنهگران ايفا كند.
صفحات تاريخ را به 8 سال پيش بر ميگردانيم. در خرداد 1381 هاشم آغاجري، با توهم "خود لوتر پنداري"! طي سخناني به ساحت مقدس ائمه هدي(س) و مراجع عظام اهانت كرد. گروهك بهزاد نبوي-سازمان منافقين انقلاب اسلامي- به جاي اينكه عضو خود را برجاي خويش بنشانند، طي بيانيهاي به حمايت از او برخواست. در پاسخ به اين اقدام، "جامعه مدرسين حوزه علميه قم" طي اطلاعيهاي "سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي" را فاقد مشروعيت توصيف و متدينين را از همكاري با آن برحذر داشت. اين گروهك كه خود را با بحران مشروعيت مواجه ديد، براي انحراف افكار عمومي، ايجاد يك شوك خبري در امت اسلامي را تجويز كرد.
در پاسخ به تجويز اين گروهك، "جلال الدين طاهري" طي اعلاميهاي "در اعتراض به نظام"(!) از امامت جمعه اصفهان استعفا داد.
با استعفاي طاهري، بازماندگان باند «بيت منتظري-سيد مهدي هاشمي معدوم»، دست به آشوب در اصفهان زدند. اما مردم انقلابي اصفهان با حضور حماسي در صحنه، چشم فتنه را كور كردند.
در حالي كه انتظار ميرفت طاهري مانند جمع كثير مجتهدان جامعه مدرسين و علماي بزرگ به دفاع از اسلام و حقيقت تشيع برخيزد در اقدامي وارونه به دفاع از جسارت آغاجري برخواست! چند روز بعد "مصطفي تاجزاده" گفت: «خوب با طاهري، حالشون رو گرفتيم! ما چند تا از اين عروسكها داريم. اگر بازم سر به سرما بذارن يكي ديگه، رو ميكنيم!»
نقش دستغيب براي گروهكهاي همسو
آيا بين گروهكهاي همسو و نيمهمخفي «سازمان منافقين انقلاب»، «تبهكاران زنجيرهاي شيراز»، «بيت منتظري-مهدي هاشمي» و... يك ارتباط انداموار و سازماني برقرار است؟! بگذاريد اطلاعات موجود را مانند قطعات يك جورچين(پازل) كنار هم بچينيم؛
1. دستغيب، با حكم آقاي منتظري، رئيس دادگاه انقلاب فارس شد.
2. «تبهكاران زنجيرهاي شيراز» با تكيه بر موقعيت او در دادگاه انقلاب، به مصادر اموال و املاك مردم، تسويه حسابهاي شخصي و سياسي و... پرداختند. وي به انتقاد شهيد دستغيب اعتنائي نميكرد و پس از مكاتبه ايشان با آيت الله مشكيني و در آستانه بركناري، استعفا داد. آيت الله دستغيب به شهادت رسيد.
3. مدارس علميه دستغيب، تحت چتر مديريتي «تبهكاران زنجيرهاي شيراز»، نظارت حوزه علميه قم را برنتافتند. در سال 1387 و همزمان با ادعاي زودهنگام احتمال تقلب در انتخابات 1388، علي محمد دستغيب اعلام مرجعيت كرد.
4. طاهري كه گروهكهاي همسو او را يك عروسك ميدانستند، با تائيد اجتهاد، دستغيب را به حضور در مجلس خبرگان تشويق كرد. بيانيهها و خطابههاي دستغيب در مقام عضو مجلس خبرگان و مدعي مرجعيت، آتش فتنه 1388 را شعلهور ميساخت.
5. در فتنه 88 و به ويژه در روز قدس-همان روزي كه گروهكهاي همسو و قبائل فتنه شعار «جمهوري ايراني» و «نه غزه نه لبنان...» سر دادند، "اطرافيان دستغيب" تحت چتر مديريتي «تبهكاران زنجيره اي شيراز»، با آلات قتاله، قمه و... به جان مردم روزهدار شيراز افتادند.
به نظر ميرسد؛ ارتباط انداموار «اين چند گروهك نيمه مخفي» و چتر مديريتي آنها بر علي محمد دستغيب تا حدودي روشن شد.
دستغيب در خبرگان
لقب مرجعيت دستغيب، بيش از عضويت او در خبرگان، براي قبائل فتنه جاذبه داشت. اما «تبهكاران زنجيره اي شيراز» پيش از فتنه 88 نيز علي محمد دستغيب را بر «جمل» مينشاندند.
در پائيز 1377، و در آستانه برگزاري انتخابات سومين دوره مجلس خبرگان رهبري، آقاي منتظري طي سخناني كه به بهانه 13 رجب ايراد كرد، خاتمي را به صفآرائي در برابر ولايت فقيه تشويق كرد. سپس با نقش آفريني گروهكهاي همسو در اصفهان، قم و تهران، غبار فتنهها برخواست. جهتگيري مشخص فتنه، همانند سخنان منتظري عليه ولايت فقيه بود.
قبائل فتنه، با غوغاسالاري ميخواستند نظارت كارآمد و موثر شوراي نگهبان را در انتخابات، بي اثر كنند و عروسكهاي خود را به خبرگان بفرستند. البته آنها به تعداد كافي، افرادي كه مجتهد تلقي شوند، نداشتند. بنابراين گروهكهاي همسو، در كنار حملات مستقيم به ولايت فقيه، با شعار «لزوم تخصص گرائي در خبرگان» ميگفتند؛ بايد تعدادي فن سالار و متخصص كه ضرورتي هم ندارد، مجتهد باشند(!)، به خبرگان راه يابند. از اهداف ديگر آنها، حذف آيت الله مشكيني از رياست خبرگان سوم بود.
با اين وصف انتخابات سومين دوره مجلس خبرگان رهبري با دقت نظر شوراي نگهبان و هوشياري مردم برگزار و در اولين اجلاسيه خبرگان دوره سوم كه در اسفندماه 1377 تشكيل شد آيت الله مشكيني مجددا به رياست اين مجلس برگزيده شد.
در همين شرايط، دستغيب در 10 اسفند 1377 نامهاي خطاب به مقام معظم رهبري نوشت كه محتواي آن همصدائي معنادار وي را با گروهكهاي همسو نمايان ميسازد و اهداف فضاي ملتهب پائيز 1377 را روشن ميكند:
«حضرتعالي توجّه داريد که هر دو دسته ... ارادتمند شما بوده و... در صدد ضربه زدن و يا آشوب نيستند. اما بنا بر مصالحي... استعفاي بعضي از متصدّيان امر در زمان حضرت امام(ره) را پذيرفتيد و به تدريج اينطور وانمود شد که عنايت سرکار عالي به گروه ديگر بيشتر است که قهراً در جريانات پيش آمده... يک قشر... از عرصه سياست کنار شدند و تا حدّي مردم از انديشه و تجربيات آنان محروم گرديدند. تا اينکه به دعاي حضرتعالي مردم از همه قشر در انتخابات دوم خرداد 76 شرکت کردند و به رئيس جمهور... رأي دادند و شما هم تنفيذ فرموديد... عدّهاي ... جهت خبرگان شرکت کردند که... با اجراء نظارت استصوابي بجز معدودي بقيه برکنار شدند... حقير در نامههاي متعدّد به محضر شريف نوشتم که... دستور شرکت در انتخابات را به ايشان بدهيد که مثل اينکه صلاح ندانستيد، و بالاخره آن عدّهاي هم که مورد قبول واقع شدند انصراف دادند که... اين بار هم حقير طي نامهاي به محضر شريف خواستار شدم که عنايت کنيد آقايان انصراف خود را پس بگيرند، ديگر اطّلاع ندارم که نظر شريفتان چه بوده و چه شد.»
وي سپس با فهرستي از ادعاها كه به دروغپردازيهاي گروهك «بيت منتظري-مهدي هاشمي معدوم» و مكاتبات جسارت آميز آقاي منتظري به حضرت امام(ره) نزديك است، ميافزايد:
«گزارش دهنده از... کنترل تلفن و يا رخنه در مجالس خصوصي... شنيده شده که بعضاً با ارعاب و ضرب که به عنوان تعزير قلمداد ميشود، اقرار گرفتهاند... در هر شهري که امام جمعه و نماينده وليفقيه قدرت بيشتري پيدا کرده ... مخالفين خود را به نام «ضدّ ولايت فقيه» به دادگاه کشانيده... شنيده شده که مايه اصلي نظرات ردّ صلاحيت کانديداها (در انتخابات مجلس خبرگان) از طرف شوراي نگهبان همان گزارشات... است که... مبناي حکم نميتواند باشد.... در بين طلّاب و فضلاء و علماء خوانده شده به دادگاه ويژه، افراد باطناً صالحي هستند... بالاخره قدرت... دست شما است و آنچه سزاوار حاکم قدرتمند اسلام است، عفو و بخشش است بالاخص نسبت به کساني که همسنگر شما بودهاند... توجّه داريد که نظارت بر کار منصوبين حضرتعالي که به آنها قدرت حکم و مال و سپاه و ارتش سپردهايد بسيار لازم است.»
در اين مجال بناي نقد نفصيلي محتواي اين نامه را نداريم اما به دو نكته كفايت ميكنيم. نخست آنكه استفاده مكرر از تعابيري مانند «شنيده شده، گزارش شده، قلمداد ميشود، بعضاً و...» و بدون اشاره صريح به مصاديق و مستندات، تأثيرپذيري نويسنده از دروغپردازان را تقويت ميكند. دوم آنكه اساسا «تبهكاران زنجيرهاي شيراز» در دوران رياست علي محمد دستغيب در دادگاه انقلاب استان فارس، آن قدر از همين دست اقدامات كه مورد نقد اوست مرتكب شدند كه شهيد دستغيب در نامهاي به آيت الله مشكيني خواستار بركناري وي از اين مسئوليت شد.
تبهكاران زنجيرهاي شيراز
در دولت خاتمي، عرصه مديريت گروهكهاي همسو(بهزاد نبوي و...، مجمع موسوي خوئينيهاو...، تبهكاران زنجيرهاي شيراز و...) بود. آنها مستقيم يا از طريق اعمال مديريت در سايه و از طريق يك قائم مقام و معاونان وابسته به خود، وزير و سازمان مربوطه را با خود همساز ميكردند. با همين رويكرد عربسرخي در معاونت وزارت بازرگاني، رمضانپور در معاونت وزارت ارشاد مهاجراني، تاجزاده در معاونت وزارت كشور، موسوي لاري در معاونت پارلماني رياستجمهوري و بعد در وزارت كشور، حجاريان(مظفري) و تاجيك در رياست جمهوري، سلامتي در وزارت كار، حجتي در وزارت كشاورزي، علي ربيعي(عباد) و... جاي گرفتند.
دري نجف آبادي، آخرين گزينه مطلوب مدعيان اصلاحات بود كه به وزارت اطلاعات رسيد. آنها براي مديريت سايه در اين نهاد "سيد مصطفي كاظمي" با نام حقيقي "سيد مصطفي موسوي نژاد" اهل ارسنجان فارس، را در نظر گرفته بودند. او عضو شاخص «تبهكاران زنجيرهاي» و چهره پنهان هواداران علي محمد دستغيب بود كه به عنوان قائم مقام معاونت امنيتي وزارت اطلاعات بركشيده شد.
موسوي نژاد، از نوجواني به مسجد آتشيها(قبا) آمد و شد داشت. پس از كناره گيري علي محمد دستغيب از دادگاه انقلاب فارس به سبب ارتباط وثيقي كه از دهه 1350 با سازمان منافقين انقلاب اسلامي(گروهك نبوي) داشت به نهادهاي امنيتي راه يافت، تا مديركل اطلاعات استان فارس شد. در زمان حضور وي در اين مقام- فاصله نيروهاي حزب اللهي مسجد آتشيها (طرفداران علي محمد دستغيب)-مسجد شيشهگرها(هواداران آيت الله حائري شيرازي نماينده ولي فقيه در استان فارس، شدت گرفت.
در جريان انتخابات رياست جمهوري هفتم، موسوي نژاد به شدت براي توفيق خاتمي تلاش كرد و در مقابل آيت الله حائري شيرازي را حامي رقيب خاتمي قلمداد نمود و فضاي سنگيني را عليه نماينده ولي فقيه در استان فارس پديد آورد. وي پس از حضور در وزارت اطلاعات براي تخريب چهره حائري شيرازي در جريان انتخابات خبرگان دوره سوم و نيز حذف وي از مقام نمايندگي ولي فقيه در فارس زحمت زيادي متقبل گرديد. رويكردي كه تا سالهاي اخير "طرفداران دستغيب" در جريان انتخابات چهارمين دوره مجلس خبرگان رهبري نيز در پيش گرفتند.
در پائيز 1378 چهار قتل در كشور رخ داد. در پي وقوع اين قتلها، وزارت اطلاعات در ۱۵ دي ۱۳۷۷ طي اطلاعيهاي با امضاي دري نجف آبادي وزير وقت اعلام كرد:
«وزارت اطلاعات بنابه وظيفه قانوني و بهدنبال دستورات صريح مقام معظم رهبري و رياست جمهوري، کشف و ريشهکني اين پديده شوم را در اولويت کاري خود قرار داد و... موفق گرديد شبکه مزبور را شناسايي، دستگير و تحت تعقيب و پيگرد قانوني قرار دهد و با کمال تاسف، معدودي از همکاران مسئوليت ناشناس، کجانديش و خودسر اين وزارت که بيشک آلت دست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بيگانگان دست به اين اعمال جنايتکارانه زدهاند، در ميان آنها وجود دارند.»
كارشناسان مسائل جنائي در يك مثل صنفي، ميگويند: «بايد متهم را از ميان كساني كه بيشتر سود را از جنايت برده اند، جستجو كرد!» از همين منظر ميتوان دريافت كه هدف كشتن اين افراد كه به تعبير مقام معظم رهبري "دشمن بي ضرر بودند" تضعيف اقتدار ولايت فقيه و خدشهدار كردن حيثيت نظام اسلامي بود. زيرا انتشار خبر قتلها،ولايت فقيه و نظام اسلامي را آماج تهمتها و اتهامها قرار داد.
گروهكهاي همسو و قبائل فتنه، رسيدگي به پرونده اين قتلها، را بهانهاي براي گروكشيها و تضعيف بيش از پيش نهادهاي امنيتي كشور ديدند و افراد متعددي از جمله شخصيتهائي كه ديگر هيچ مسئوليتي در نهادهاي امنيتي نداشتند را به عنوان متهم معرفي كردند. در نتيجه "دري نجف آبادي" در ۲۲ بهمن ماه 1378 از وزارت اطلاعات كنارهگيري كرد. زمان استعفاي او قابل توجه بود. در سالروز پيروزي انقلاب اسلامي، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامي(گروهك بهزاد نبوي)، "مجمع موسوي خوئينيها" و "تبهكاران زنجيرهاي شيراز" به كف مطالبه خود كه حذف دري نجف آبادي بود دست يافتند.
اما متهم اصلي اين قتلها كه بود؟ چندي بعد سعيد امامي(اسلامي) از عوامل با سابقه و به حاشيه رانده شده وزارت اطلاعات به طرز مشكوكي جان سپرد. چه متهمي بهتر از يك جسد كه نميتوانست از خود دفاع كند؟ بنابراين عاملان و آمران قتلها، پرونده اتهامي همه قتلها را زير بغل او گذاشتند و از طريق روزنامههاي زنجيرهاي وي را به عنوان متهم اصلي معرفي كردند تا به اصطلاح قضايا را جمع و جور كنند. مرگ سعيد امامي، در 30 خرداد 1379 واقع و روز بعد اعلام شد. اما يك متهم جدي قتلها، موسوي نژاد(كاظمي) بود و سازمان قضائي نيروهاي مسلح، رسماً نام وي را در كنار "مهرداد عاليخاني"، "خسرو براتي" و سعيد امامي، چهار عامل اصلي قتلها معرفي كرد.